یک محکوم به اعدام با گیوتین، در فرانسهی قرن نوزدهم، در سلولی روزهای انتظارش را میگذراند. او ترسها، اندیشهها و احوالاتش را مینویسد و گویی از شخصیت گذشتهاش فاصله گرفته است. تنها کسی که او را به عنوان یک جانی و قاتل خطاب قرار نمیدهد کشیشی است که برای طلب بخشش و توبهی زندانیان به زندان آمده است... مرد محکوم میخواهد تا از سوی مردم مورد عفو و بخشش قرار گیرد چرا که دختر کوچک او فقط پدرش را در این دنیا دارد. اما نفرت مردم از او بیش از اینهاست. حالا روز اعدام سر رسیده و دختر 3 سالهی محکوم برای آخرین دیدار با پدرش آمده است. اما او پدرش را دیگر به رسمیت نمیشناسد. دخترک میگوید که «پدرش مرده است»...
کلود، مرد فقیر و گرسنهای در محلهی تروا است که یک روز از سر ناچاری و فقر، دست به دزدی میزند و به اندازهی مصرف سه روز معشوقه و فرزندش، هیزم و نان میدزدد. اما دستگیر میشود و حکم پنج سالهی حبس میگیرد. به او در زندان (زندانی که در گذشته کلیسا بوده) غذای کافی نمیدهند، اما یکروز جوانکی پیدا میشود و غذایش را با او قسمت میکند. از همینجا دوستی آنها شکل میگیرد، تا روزی که رئیس زندان در واکنش به این دوستی، دوست کلود را از او جدا میکند. او هرچه تلاش میکند تا دوستش را برگرداند به در بسته میخورد. دست آخر دست به کشتن رئیس زندان میزند و ...
موضوع | رمان غیرفارسی |
نویسنده | ویکتور هوگو |
مترجم | بنفشه فریسآبادی |
تعداد صفحات | 163 |
قطع جلد | رقعی |
نوع جلد | شومیز |
تيراژ | 500 |
نوبت چاپ | 26 |
سال چاپ | 1403 |
عنوان اصلی | Le Dernier Jour dun Condamné |
طراح جلد | فواد فراهانی |
زبان اصلی | فرانسوی |
مجموعه | جهان کلاسیک |
- - نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.
- - لطفا دیدگاهتان تا حد امکان مربوط به مطلب باشد.
- - لطفا فارسی بنویسید.
- - میخواهید عکس خودتان کنار نظرتان باشد؟ به gravatar.com بروید و عکستان را اضافه کنید.
- - نظرات شما بعد از تایید مدیریت منتشر خواهد شد