قلب ضعیف
یکروز واسیا شومکوف، کارمند جوان دونپایهای که همیشه از سوی بالادستیاش تحقیر میشود، به خانه میآید تا به هماتاقی و رفیق صمیمیاش آرکادی خبر بدهد با یک زن نامزد کرده است... همزمان با جشن نامزدی، تراژدی هم از راه میرسد. واسیا تصمیم میگیرد هیچوقت به این ازدواج تن ندهد. او حالا با ترس اینکه خوشبختی را از دست بدهد بر لبهی پرتگاهِ بدبختی ایستاده است...
بوبوک
ایوان ایوانوویچ در مراسم تشییع جنازهی یکی از اقوام دورش شرکت کرده. و حالا که مراسم تمام شده و همه به خانه رفتهاند او همچنان در قبرستان مانده و حسابی غرق فکر است. در همین گیر و دار، ناگهان احساس میکند که راستیراستی دارد صدای متوفی را میشنود. و نه تنها صدای او، بلکه صدای بسیاری از دیگر مردگانی که با او گرم گرفتهاند. آنها دربارهی همهچیز حرف میزنند. از بازیِ ورق گرفته تا رسواییهای سیاسی. اما در این میان یکی از آنها پیشنهاد میکند برای اینکه حوصلهشان سر نرود، شرمآورترین تجربههای زمینیشان را به یکدیگر اعتراف کنند. همینجاست که ایوان ایوانویچ عطسهاش میگیرد و با صدای عطسهی او دیگر مردگان زبان در کام میگیرند...
موضوع | رمان غیرفارسی |
نویسنده | فیودور داستایوفسکی |
مترجم | یلدا بیدختینژاد |
تعداد صفحات | 95 |
قطع جلد | رقعی |
نوع جلد | شومیز |
تيراژ | 1000 |
نوبت چاپ | 12 |
سال چاپ | 1404 |
عنوان اصلی | |
طراح جلد | فواد فراهانی |
زبان اصلی | روسی |
مجموعه | جهان کلاسیک |
- - نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.
- - لطفا دیدگاهتان تا حد امکان مربوط به مطلب باشد.
- - لطفا فارسی بنویسید.
- - میخواهید عکس خودتان کنار نظرتان باشد؟ به gravatar.com بروید و عکستان را اضافه کنید.
- - نظرات شما بعد از تایید مدیریت منتشر خواهد شد