مرد میانسال اشرافزادهای در خانهی بزرگش همراه با مستخدم خود زندگی میکند. یک روز به طرز غیرمنتظرهای حس شومی را در خود احساس میکند. او اگرچه به خانهاش بازمیگردد، اما گویی در انتظار اتفاقهای تیره و تاری است. مرد متوجه حضور موجودی نامرئی میشود. موجودی که مدام در اطراف او پرسه میزند. دست آخر او به این موجود نامِ «هورلا» میدهد (واژهای برساخته به معنای بیگانه یا همزاد یا بیرون از آنجا) و اضطرابها و آشوبهای درونیاش را خطاب به او مینویسد. او نمیداند «هورلا» کیست، از کجا و برای چه آمده، و چرا مثل سایه تعقیبش میکند. موجودی که غذایش را میخورد، گلهایش را میچیند و میبوید، و حتی کتابهایش را میخواند. مرد اما از دست او عاصی شده. هر کاری میکند تا او را از خانه بیرون بیندازد به درِ بسته میخورد. این شبح پلید کمکم در وجودش رخنه میکند، ارادهاش را به دست میگیرد و چنان در او حل میشود که برای خلاصی از دستش یک راه بیشتر باقی نمیماند...
موضوع | رمان غیرفارسی |
نویسنده | گی دوموپاسان |
مترجم | شیریندخت دقیقیان |
تعداد صفحات | 192 |
قطع جلد | رقعی |
نوع جلد | شومیز |
تيراژ | 500 |
نوبت چاپ | 6 |
سال چاپ | 1403 |
عنوان اصلی | Le Horla |
طراح جلد | |
زبان اصلی | فرانسوی |
مجموعه | جهان کلاسیک |
- - نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.
- - لطفا دیدگاهتان تا حد امکان مربوط به مطلب باشد.
- - لطفا فارسی بنویسید.
- - میخواهید عکس خودتان کنار نظرتان باشد؟ به gravatar.com بروید و عکستان را اضافه کنید.
- - نظرات شما بعد از تایید مدیریت منتشر خواهد شد