هنک بدون اینکه اسلیم، صاحبش، متوجه شود پشت وانت اسلیم میپرد و به شهر میرود. آنجا از وانت پیاده میشود، اسلیم میرود به کارهایش برسد و وقتی کارش تمام میشود سوار وانت میشود و میرود و بدون اینکه بداند هنک را در شهر جا میگذارد. هنک، که در شهر تنها مانده و جایی ندارد برود، تصمیم میگیرد برود به خواهرش مگی سر بزند. مگی از هنک خوشش نمیآید و همیشه خودش را به مریضی میزند که او را نبیند. اما هنک متوجه این موضوع نیست. حتی وقتی خواهرزادههایش به زبان بیزبانی میگویند مادرشان فقط وقتهای که قرار است هنک را ببیند مریض میشود، باز هم متوجه نمیشود. شب قبل، در راه خانهی مگی، هنک راهش را گم میکند و سر از مزرعهای درمیآورد که یک سگ دانمارکی دارند. حالا در خانهی خواهرش متوجه میشود آن سگ خواهرها و خواهرزادههایش را اذیت میکند و تصمیم میگیرد از آنها دفاع و مراقبت کند. به آن مزرعه میرود ولی از سگ گنده کتک میخورد. سپس به پناهگاه سگها میرود و آنجا با یک دوست قدیمی به نام رالف نقشه میکشند که از پناهگاه فرار میکنند. صاحب پناهگاه هم متوجه میشود و دنبالشان میکند. آنها سراغ سگگندهه میروند و صاحب پناهگاه همهی سگها را دستگیر میکند، از جمله هنک. آنها در راه پناهگاه هستند که اسلیم پیدایش میشود و او را به مزرعه برمیگرداند.
نویسنده | جان آر. اریکسون |
مترجم | فرزاد فربد |
تعداد صفحات | 123 |
قطع جلد | پالتویی |
نوع جلد | شومیز |
تيراژ | 700 |
نوبت چاپ | |
سال چاپ | 1403 |
زبان اصلی | انگلیسی |
گروه سنی | ب و ج (7 تا 12) |
مجموعه | هنک سگ گاوچران |
از مجموعهی | ردپا |
- - نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.
- - لطفا دیدگاهتان تا حد امکان مربوط به مطلب باشد.
- - لطفا فارسی بنویسید.
- - میخواهید عکس خودتان کنار نظرتان باشد؟ به gravatar.com بروید و عکستان را اضافه کنید.
- - نظرات شما بعد از تایید مدیریت منتشر خواهد شد