حافظ هنوز مایه‌ی تسلای خاطر ماست

حافظ هنوز مایه‌ی تسلای خاطر ماست

گفت‌وگو با علیرضا محمودی ایرانمهر درباره‌ی اثر تازه‌اش «حافظ‌خوانی خصوصی»

متولد 1353 در مشهد است. اولین مجموعه‌داستانش را با عنوان «بریم خوشگذرونی» در سال 1384 منتشر کرده. پس از آن و در طول دو دهه، دو مجموعه‌داستان دیگر هم نوشته و همراه با داستان بلند «برف تابستانی» و رمان «اسم تمام مردهای تهران علیرضاست» به دست چاپ سپرده. چندین فیلم‌نامه نیز در کارنامه‌اش دارد. اما رمانی که بیش از یک‌دهه بر سر آن وقت گذاشته «حافظ‌خوانی خصوصی» است. رمانی مفصل که پای یکی از بزرگ‌ترین شاعران زبان فارسی را به عرصه‌ی داستان‌نویسی معاصر کشانده است. او در این گفت‌وگو از تاثیر حافظ در ساختار شناخت‌شناسی ایران می‌گوید. از اهمیت او در ناخودآگاه تاریخی ما و ظرفیت‌هایی که شعرش برای نوشتن یک رمان عاشقانه-معمایی به او داده است...

 

حافظ پس از 700 سال، امروز نه فقط یک شاعر، بلکه یک «پدیده‌ی فرهنگی» است. اجازه بدهید از این سوالِ کلیشه شروع کنیم: به‌نظر شما چرا او تنها شاعری است که یک نسخه از دیوانش در خانه‌ی هر ایرانی پیدا می‌شود؟

پاسخ شما همان نیروی اسرارآمیزی‌ست که انگیزه‌ی درونی من برای نوشتن رمان «حافظ‌خوانی خصوصی» شد. بسیاری از نویسندگان و پژوهشگران طی قرن گذشته در تلاش بوده‌اند تا پاسخی منطقی و علم‌پسند برای این پرسش بیابند. زیرا چه از نظر صورت‌بندی و آرایه‌های ادبی شعر و چه از نظر دامنه‌ی معانی، بزرگانی را در تاریخ هزارساله‌ی ادبیات فارسی دری می‌توان یافت که همپای حافظ باشند. پس چرا در این میانه تنها حافظ به چنین جایگاهی رسیده است؟ راستش من هیچ پاسخی برای دلیل جذابیت جادویی حافظ ندارم. ولی می‌توانم به واقعیت این جذابیت چنان که هست نگاه کنم و خودم را از آن بهره‌مند سازم. در فرهنگ عمومی مردم ایران حافظ به لسان‌الغیب و ترجمان الاسرار معروف است. یعنی کسی که از رازهای مگوی جهانی ناپیدا آگاه است و اسرار آن را به زبان مردمان معمولی ترجمه می‌کند. برای منِ قصه‌نویس نیز هیچ تردیدی نیست که پشت ظاهر رفتار روزمره‌ی آدم‌ها و هر جمله‌ای که از دهان‌شان بیرون می‌آید دنیایی پیچیده و ناهوشیار وجود دارد. برای همین سخن جاودانه‌ی حافظ بهترین ابزاری ست که به این جهان ناپیدای انسانی  نفوذ کنم و آن را به زبان قصه در بیان بیاورم. رمان «حافظ‌خوانی خصوصی» سفری در اسرار شگفت‌انگیز و گاه ترسناک زندگی آدم‌های معمولی‌ست که با نشانه‌های حافظ آشکار می‌شوند.     

 

حافظ دو خصلتِ متناقض را یک‌جا در شعرش گرد آورده. درعین‌حال که همواره در پرده‌ای از ابهام سخن می‌گوید اما عمیقاً رازگوست. شعر او تن به قطعیت نمی‌دهد اما توأمان هیچ خواننده‌ای را هم دست خالی برنمی‌گرداند. این تناقض را نمی‌توان توضیح داد مگر با این چشم‌انداز که او هم -مثل شاعران مدرن- حد حضور و دخالتی را برای خواننده باقی می‌گذارد تا معنایی را که می‌خواهد در آن بیابد. ایده‌ی تفأل و پیشگویی انگار از این‌جا آمده. اصلاً همین عجیب نیست که دو طرفِ یک رابطه‌ی عاشقانه قرار است بسیاری از سوء‌تفاهم‌هایشان را با نوشته‌های شاعری حل کنند که هیچ‌چیز را روشن و پوست‌کنده نگفته است؟ این «ابهام» و «رازگویی» و دیالکتیک میان آن‌ها، دقیقاً همان چیزی نیست که شما هم برای روایت‌ «عشق» و «معما»یتان به آن نیاز داشتید؟

بله. این ظرفیت بسیار ارزشمندی‌ست که مردم ایران هنوز از آن استفاده می‌کنند ولی در گفتمان مدرن و روشنفکرانه‌ی معاصر کمتر مورد توجه قرار گرفته‌اند. به گمانم چند لایه‌بودن و منشوروارگی شعر حافظ حد نهایی آرزوی هر هنرمندی در هر رشته‌ای ست. یعنی ساختن چیزی با وجه‌های گوناگون که هر کسی بتواند به شیوه‌ی خود از آن بهرمند شود. پیکاسو می‌گوید آرزوی او کشیدن قوطی کبریتی ست که در عین حال خفاش باشد. ارنست همینگوی می‌گوید کار نویسنده صیقل زدن کلمات است به‌حدی که هر کسی معنای خود را در آن ببیند. استاندال، رمان نویس رئالیست فرانسوی می‌گوید کار نویسنده چون چرخاندن آینه در میان مردم است. عین‌القضات همدانی هم در قرن چهارم هجری دقیقاً همین را گفته‌ است. او سخن خود را چون آینه‌ای می‌داند که در ذات بی‌معناست ولی هرکسی می‌تواند خود را در آن ببیند. حافظ در عمل این کار را کرده است. او رازآلودگی و فاش‌گویی را در کنار هم دارد و در عین حال احوال متضاد آدم‌ها را  پدیدار می‌کند. در رمان «حافظ‌خوانی خصوصی»  نیز در پی رسیدن به همین کیفیت بودم. ساختن موقعیت‌هایی که هرکسی بتواند بخشی از زندگی خود را در آن ببیند و نیز منشوروارگی درون و تضادهای خویشتن را لمس کند. آینه‌ای که بخش ناپیدای خود را در آن می‌بینید.

 

پس به نوعی در رمان «حافظ خوانی خصوصی» شما مسیر رایج تفأل را برعکس پیموده‌اید. اگر خواننده‌ی حافظ یا کسی که تفأل می‌زند، اول شعر را می‌خواند و بعد به دنبال شاهدی از آن در زندگی خودش می‌گردد، شما «یک زندگی» را پیشا‌پیش دارید که در شعر حافظ به دنبال روایتِ آن می‌گردید.

می‌تواند چنین نیز باشد. این رمان به نوعی بازتاب تعامل پیچیده‌ای ست که انسان ایرانی در طول تاریخ با اثری هنری و ادبی داشته است. این تعامل را ما در جهان مدرن در نمونه‌های فراوان می‌بینیم. مثل تاثیری که برخی رمان‌ها و فیلم‌های بزرگ بر شیوه‌ی شناخت و زندگی انسان غربی و سپس جهان در حالِ توسعه گذاشته‌اند. مثل آثار دانته، همینگوی یا استنلی کوبریک. یا تاثیر موسیقی باخ و موتسارت بر فرهنگ اروپایی. به گمانم انسان ایرانی این تعامل را به گونه‌ای بسیار پیچیده و پیوسته‌تر با حافظ داشته و البته کسانی چون فردوسی و سعدی و مولانا و خیام و چند بزرگ دیگر. در رمان «حافظ‌خوانی خصوصی» کوشیده‌ام به سراغ تاثیر حافظ بر ساختار شناخت‌شناسی ایران بروم، شناختی که شاید حتی بتوان آن را به مثابه‌ی فلسفه‌ی ایرانی دید. اما در نهایت مسئله برای من نوشتن رمانی جذاب بود که تمام این مفاهیم در تار و پود آن تنیده شده باشد. آن‌چه  در نگاه نخست دیده شود حوادث تکان‌دهنده زندگی آدم‌هاست و مسیرهای شگفتی که در عمر خود می‌پیمایند ولی معنای درونی آن با نشانه‌های حافظ کشف می‌شود.

  

عنوان کتاب‌تان را گذاشته‌اید «حافظ‌خوانی خصوصی». آیا با این عبارت به جنگِ تفسیرهای مسلط از حافظ رفته‌اید؟ آیا می‌خواهید از فردفردِ خوانندگان حافظ و سرگذشت‌هایشان با معناهای تازه‌ای که به حافظ می‌دهند، دفاع کنید؟

هرگز قصد حمله به چیزی یا دفاع از چیزی دیگر نداشتم. کار من واکاوی وضع موجود است. «حافظ‌خوانی خصوصی» در واقع اسمی‌ست که علیرضا و پریسا، دو تن از قهرمانان اصلی این رمان روی نوع رابطه‌ی خود گذاشته‌اند. نوعی خوانش بسیار خصوصی از حافظ که معنای خیلی چیزها را در زندگی شخصی‌شان آشکار می‌کند. ولی چون این کار در جهان رمان رخ می‌دهد ما نیز به عنوان خوانندگان رمان می‌توانیم با این زن و مرد و رابطه‌ی عجیبی که با هم دارند همذات‌پنداری کنیم. پس در طول خواندن رمان پیوسته همراه این زن و مرد در حال حافظ خوانی کردن خصوصی هستیم.  زیرا این کار در داستان یک «فعل» است. کاری که آدم‌های قصه در هنگام وحشت و نومیدی و شادمانی و هوس و فروپاشی و اشتیاق انجام می‌دهند. وقتی در برابر موقعیت پیچیده یا سوالی بی‌پاسخ قرار می‌گیرند. این کاری‌ست که آن‌ها را به جهان اسرارآمیز درون خودشان می‌برد و جهان را پیوسته برای‌شان معنا می‌کند.

 

موتیف‌های روانشناختی هم در اثرتان کم نیست. اما شاید جذاب‌ترین وجوه آن برمی‌گرد به لحظاتی که آن را به تجربه‌های جمعی پیوند می‌زنید. آیا حافظ برای شما نماینده‌ی نوعی ناخودآگاه جمعی برای تفسیر رویاهای تاریخی ماست؟

بله. این‌طور هم می‌تواند باشد. وقتی اثری در طول قرن‌ها در جامعه‌ای خوانده و مصرف شود به لایه‌های پنهان آگاهی افراد آن جامعه نفوذ می‌کند حتا اگر خود بر آن آگاه نباشند. همان طور که باخ و گوته و داوینچی در ناخودآگاه جمعی انسان اروپایی نفوذ کرده اند. حافظ بخشی از ناخودآگاه جمعی ماست ولی در فرایند خواندن رمان «حافظ‌خوانی خصوصی» ما آگاهی را از سطح ناهوشیار به سطح هوشیار ذهن می‌آوریم. چیزی شبیه همان فرایندی که در روانکاوی اتفاق می‌افتد. حافظ در طول قرن‌ها مایه‌ی تسلای خاطر میلیون‌ها فارسی‌زبان بوده است. او کلیدی جادوانه دارد که درهای بسته‌ی بسیاری را به روی ما می‌گشاید. رمان «حافظ‌خوانی خصوصی» تلاش می‌کند این گشودگی و تسلا را در سطح زندگی انسان معاصر ایرانی نشان دهد و برخی راه‌های استفاده از کلید جاودیی حافظ را آشکار سازد.

 

رمان مفصلی نوشته‌اید. گویا 12 سال هم زمان برده. البته می‌شود حدس زد که درگیر شدن با این‌همه تفسیر و شرح موجود، پژوهش و مطالعه‌ی مفصلی هم می‌طلبد. لطفاً درباره‌ی مراحل تحقیق و نوشتن رمان بگویید. چه اتفاقاتی افتاد در این 12 سال؟ چه مسیری را طی کرد و چه چالش‌هایی پیش رو داشتید.

در واقع نوشتن رمان در مرحله‌ی اول ده سال طول کشید ولی بسیار پراکنده و با شاخه‌‌های فرعی فراوان بود و حجمی در حدود یک میلیون کلمه داشت که تقریباً نزدیک به سه هزار صفحه می‌شد. پس از آن نزدیک به پنج سال مشغول بازنویسی رمان شدم. در این مدت هدفم رسیدن به ساختاری منسجم و متوازن بود که بتواند خواننده را در جهان رمان غرق کند. در نهایت کاری شد که امروز می‌بینید و نشر چشمه آن را در ششصد و هفتاد صفحه منتشر کرده است. مسلماً در این پانزده سال مشغول کارهای دیگری هم بوده‌ام، کتاب‌های دیگری نوشتم و منتشر کردم و البته تلاش برای زنده ماندن و زندگی هم بود. به هر حال مسئله‌ی بسیار کلیدی برای من یافتن پیوند میان معنای درونی بیت‌های حافظ با صورت بیرون زندگی روزمره‌ی آدم‌ها بود و البته دنبال کردن داستانی که حتا برای خودم هنگام نوشتن گاه غافلگیر کننده می‌شد. بارها برایم پیش آمد که مسیر داستان ناگهان تغییر کند و به سمت دیگری برود که وقتی آن را طی می‌کردم متوجه می‌شدم پیش‌تر آن را دیده بودم و می‌شناختم. انگار در جنگلی که برای اولین بار به آن قدم گذاشته‌ای ناگهان راهی فرعی تو را به سوی خود بکشد و به مسیر دیگری  بروی و ناگهان به جایی برسی که هرگز آن را ندیده بودی ولی کاملاً برایت آشناست، انگار سال‌ها آن جا زندگی کرده‌اید.

اکنون مشغول نوشتن چه‌چیزی هستید؟  

مشغول نوشتن داستان درباره‌ی زندگی شگفت‌انگیز کیسخرو هستم. ماجرای جنگ بزرگی که به خون‌خواهی سیاوخش بر پا شد و  سرانجام به ناپدیدشدن کیخسرو در دشتی پر از برف انجامید. این رمان با ساختاری مدرن به بازآفرینی رئالیستی اساطیر ایران می‌پردازد که خاستگاه فرهنگ و اساطیر بسیاری از ملت‌های دیگر است. این رمان فضایی تاریخی با رنگ‌مایه‌هایی معمایی و دلدادگی دارد و از این جهت می‌تواند حس و حال آثاری چون «بازی تاج و تخت» را تداعی کند. ولی به دلیل نوع خاص دیدگاه اول شخص از شگردهای فضاسازی ارنست همینگوی در آثاری چون «ناقوس مرگ که را می‌زنند» یا «وداع با اسلحه» نیز استفاده کرده‌ام. همچنین ترکیبات جادویی تولستوی در آثار چون «جنگ و صلح» برای ساخت قهرمانان چند وجهی و پرداخت صحنه‌های جنگ و بزم بسیار  به کمکم آمده است.  ولی حاصل کار رمانی ست که در آن می‌توانید جهان یگانه‌ی شاهنامه را به شکلی بسیار محسوس دوباره زندگی کنید و به تجربه‌ای شخصی و خصوصی از آن برسید.  

ارسال نظر
  • - نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.
  • - لطفا دیدگاهتان تا حد امکان مربوط به مطلب باشد.
  • - لطفا فارسی بنویسید.
  • - میخواهید عکس خودتان کنار نظرتان باشد؟ به gravatar.com بروید و عکستان را اضافه کنید.
  • - نظرات شما بعد از تایید مدیریت منتشر خواهد شد
(بعد از تائید مدیر منتشر خواهد شد)