
یک خدا
جیمز ک. هوفمایر
بیش از 3000 سال پیش مصر باستان با بیشمار خدایان و الهگانش شاهد بنیانگذاری دو دین در فاصلهی یک قرن بود. یکی مربوط به موسی، عهد عتیق و ایمان بنیاسراییلی کهن که بنیان یهودیت و مسیحیت است. دیگری در حدود 1350 پیش از میلاد ظهور کرد، برای مدتی شکوفا شد و وقتی بنیانگذارش در 1336 پیش از میلاد درگذشت، به محاق رفت. آن را آتنیسم مینامیم. این دین از کجا آمد؟ و چرا اولین یکتاپرستی جهان دوام نداشت؟
در هزارهی چهارم پیش از میلاد در مصر دو فرهنگ متمایز وجود داشت: یکی در منطقهی دلتا (شمال) و دیگری در جنوب. دوگانگی جغرافیایی و سیاسی، در دین نمود مییافت. در شمال قدرتمندترین خدای خدایان مصری رع بود، خورشیدخدا. مرکز پرستش او در حاشیهی قاهرهی امروز بود که هنوز هم با نام یونانی باستانش، هلیوپولیس، شناخته میشود، «شهر خورشید»، و شمایل اصلی آن سنگی هرمیشکل بود به نام بِنبِن. هرمها و اوبلیسکها محبوبیت امروزینشان را مدیون شکل و اهمیت نمادینی هستند که در این تصویر خورشیدی کهن داشتند. رع با قدرت خود خدایان دیگری خلق کرد که بر آنان و همچنین انسانها حکم میراند. پسر او هوروس، آسمانـخدا، بود که به شکل شاهین بازنمایی میشد و فرعونها تجسد وی بودند. از این رو لقبشان «پسر رع» بود.
در این میان در شهر جنوبی تبس (الاقصر امروز)، خدای آمن به عنوان قدرتمندترین نیروی مذهبی ظهور کرد. همانطور که معنای اسمش در مصری باستان نشان میدهد، آمن «پنهان» بود و غالباً در شکلی انسانی با پوستی آبی مجسم میشد که بازنماییکنندهی آسمان آبی یا جو بود. مرکز اصلی پرستش آمن معبد کرنک در تبس. پس در حدود 2000 پیش از میلاد دو خدای غالب در مصر وجود داشت: رع که بر شمال حکومت میکرد و آمن که حاکم جنوب بود.
حدود 2150 تا 200 پیش از میلاد، مصر شمالی و جنوبی دستخوش جنگ داخلی بودند. فرعونهای رقیب بر مصر فرمان میراندند که نتیجهی آن پادشاهیهای موازی مستقر در ممفیس در شمال و تبس در جنوب بود. حدود 2000 پیش از میلاد وظیفهی متحد کردن سرزمین با جنگ بر دوش منهوتپ دوم، حاکمی از دودمان یازدهم، افتاد. تا حدود 1950 پیش از میلاد، آمِنِمهِت ــ یعنی «آمن سرور است» ــ دودمانی دیگر بنیان نهاد، دودمان دوازدهم. او اولین نفری بود که آمن را در اسمش وارد کرد. دوران آمن فرارسیده بود. در اقدامی وحدتبخش، آمنمهت پایتخت را به شمال برد، در منطقهی ممفیس آنجا که مصری علیا و سفلی به هم میرسیدند، و در عین حال سرسپردگیاش به آمن دستنخورده ماند. او پایتخت جدیدش را ایچـتاوی نامید، «تصاحبکنندهی دو سرزمین»، و احتمالاً اینجا بود که او آمن و رع را در یک خدای یگانه و قدرتمند درهم آمیخت: آمنـرع، که «پادشاه خدایان» نامیده شد. نفوذ آمنـرع در تمام مصر گسترش یافت و به مدت 600 سال در جمع خدایان رقیبی نداشت. همچنان که حاکمان یکی پس از دیگری این خدا، موت زوجهی او و پسرشان، خنسو، را گرامی میداشتند، کرنک بدل به بزرگترین مجتمع معبدی مصر باستان شد.
مجتمع کرنک بین 1500 و 1350 پیش از میلاد، در زمان حکومت شاهان دودمان هجدهم، به طور قابل توجهی وسعت یافت. تبس در کنار ممفیس که پایتخت سیاسی ماند، پایتخت شاهی تلقی میشد. وحی از کرنک خطاب به پادشاه میرسید تا سرزمینهای مجاور را فتح کند و او هم بر حسب وظیفه گردن می نهاد. امپراتوری مصر تا شمال و شرق حتی فراتر از رود فرات امتداد یافت و در جنوب نوبیه، نیمهی جنوبی سودان، به اشغال درآمد. دریافتکنندگان اصلی خراج و غنیمتی که در این یک قرن و نیم به مصر سرازیر میشد، معبد کرنک و کاهنان آن بودند. مهمترین شاهد رونق این دوران پروژههای ساختوساز عظیم آمنهوتپ سوم (1353 -1390 پ.م.) در معابد کرنک و الاقصرند که عمدتاً به نام آمنـرع انجام میشدند. مصر و خدایش آمنـرع به اوج قدرت خود رسیده بودند. اما هیچکس نمیتوانست پیشبینی کند که با مرگ آمنهوتپ سوم، اوضاع با چه سرعتی تغییر خواهد کرد.
توتموس ولیعهد، بزرگترین پسر آمنهوتپ سوم، قرار بود به جای پدرش بر تخت نشیند. با این حال این شاهزاده ناگهان درگذشت و جانشینی بر عهدهی برادر کوچکتر افتاد. این شاهزاده که او هم آمنهوتپ نام داشت، احتمالاً وقتی پدرش در سیوهشتمین سال پادشاهیاش در حدود 1353 پ.م. درگذشت، در میانهی نوجوانی بوده است. جوانی او، که آمنهوتپ سوم نام گرفت، در صحنهای کندهکاریشده در مقبرهی مقامی عالیرتبه به نام خروئف نشان داده شده است. شاه جوان در عوض اینکه تنها یا همراه ملکهاش، نفرتیتی مشهور، باشد، تحت رهنمودهای دقیق مادرش در حال تقدیم پیشکشهایی به خدایان است. خدایانی که وی بدانها پیشکش میکند، آتوم و رعـهورختی هستند (هردو خدایان خورشید). آتوم همچون اسانی با تاج شاهی بر سرش نمایش داده شده، حال آنکه رعـهورختی انسانی با سر شاهین است و قرص خورشیدی بر سر این جانور شکاری قرار دارد. به نظر میرسد که آمنهوتپ چهارم از ابتدا به خورشیدـخدایان سنتی گرایش داشته است. او هنوز یکتاپرست نبود.
از روی کتیبهای به تاریخ سال اول حکومت آمنهوتپ چهارم در معدن ماسهسنگ جبل السلسله (جنوب الاقصر)، متوجه میشویم که اینجا شاه جدید اولین پروژهی ساختوسازش را آغاز کرد. این کتیبه تراشیدن سنگ بِنِن بزرگی را برای «رعـهورختی» ثبت کرده است که «در افق در نام شوی خود که (یا کسی که) در آتن در کرنک قرار دارد، مسرور است». این اسم بلند به نظر میرسد عقیدهای الهیاتی باشد و غالباً «اسم تعلیمی» آتن نامیده شده است. هیچ شکل پیشینی از خورشیدـخدا چنین اسم بلندی ندارد. پس این اسم تازه است.
دربارهی این معبد چیز زیادی نمیدانیم چون پس از مرگ شاه تخریب شد. تنها تعداد کمی قطعه سنگ منقوش و با نوشته باقیمانده و بعضی آنها تا حدی در راهروی دهم یا دروازهی کرنک قابل مشاهدهاند. یکی از این قطعهسنگها که اکنون در موزهی مصر برلین قرار دارد، خدای جدید را نشان می دهد: «رعـهورختی» با نام بلندش. فقط سر شاهین حفظ شده است. قرص خورشید بزرگی بر سرش قرار گرفته که افعیای دور آن پیچیده و سرش را درست تا بالای نوک شاهین کشیده است. این نمایش ابتدایی خورشیدـخدا درست مانند خدای خورشید، رعـهورختی است. در سمت راست صحنه خود شاه ترسیم شده و بالای او بخش پایینی قرص خورشید حفظ شده است. در دو سوی آن افعیهایی هستند و از گردنشان نماد انخ آویزان است، کلید زندگی. سه انخ دیگر به بخش پایینی خورشید متصلاند.
تکهسنگ دیگری که گمان میرود از همین معبد باشد، تنها بخشی از صحنهای بزرگ را دربرمیگیرد. اینیکی هم شامل اسم آیینی است اما تصویر خدای شو را نشان میدهد، همو که نامش در اسم آیینی همراه با همسرش تفنوت پدیدار میشود. اینجا او «پدر خدایان» نامیده شده و اولین خدایی که آتوم خلق کرده به نور جوی یا کیهانی مربوط شده است. از این قطعهی ابتدایی معبد آشکار است که معرفی این شگا جدید خورشیدـخدا مانع خدایان متقدم مثل شو و تفنوت نمیشده است. این بدین معناست که آمنهوتپ نفرتی از «خدایان» نداشته است: در این مرحله او را حتی نمیتوان تکخداگزین نامید، یعنی کسی که بدون نفی وجود خدایان دیگر، فقط یک خدا را میپرستد.
اما بین سالهای دوم و چهارم حکومت شاه چیزی تغییر کرد. در این دوره او حداقل چهار معبد در آتن در شرق کرنک ساخت. این پرستشگاهها بعدها متروک شدند اما به لطف گرایش مصریان به بازیافت مصالح ساختمانی، قطعه سنگهای معبد در جای دیگر مورد استفاده قرار گرفتند. مصرشناسان در طول دهههای اخیر دهها هزار سنگنبشته از این بناهای متأخرتر جمعآوری کردهاند. آنها طی زمان تخریب شده و در نتیجه سنگ قدیمی را نمایان ساختهاند. قطعههای سنگ پایه مورد بحث از نظر اندازه از آنهایی که در معابد قبلی استفاده شده بودند متفاوت بودند. بهعلت اندازهی ویژهشان، پس از استفادهی مجدد، شناسایی آنها بهراحتی ممکن بود.
تلاشهای برای جور کردن این پازل بزرگ (در حقیقت چهار پازل!) چالشی بوده است، اما از طراحیها و عکسهای سنگهای منقش صحنههای شگفتانگیزی بر کاغذ بازآفرینی شد. از روی این صحنهها، چهار معبد اصلی شناسایی شدند. مصرشناس اصلیای که تلاش برای سرهم کردن قطعهها را هدایت کرد دانلد ردفورد (در آن زمان از دانشگاه تورنتو) بود که بهدنبال کسب بیشترین اطلاعات ممکن دربارهی سالهای شکلگیری آتنیسم از این صحنهها بود.
در سال 1925 مصرشناسان فرانسوی که در معبد کرنک کار میکردند، فراخوانده شدند تا چند مجسمهی تخریبشدهی عجیب را بررسی کنند که در جریان حفاری برای کانال فاضلاب بیرون دیوار شرقی مجتمع معبد پدیدار شده بودند. بعد از به نمایش درآمدن بیشتر مجسمهها که معلوم شد شمایل آختاتن و قطعات معبد بودند، کار رها و بیشتر منطقه به فراموشی سپرده شد. پنجاه سال گذشت تا کار دوباره در سال 1975 از سر گرفته شود. بین سالهای 1975 و 1977 من به عنوان دانشجو افتخار کار کردن با ردفورد در این اکتشافات را داشتم. ما دوباره منطقهای را که در سال 1925 به نمایش درآمده بود و اکنون زیر خاک رفته بود، اکتشاف کردیم و سپس به شمال رفتیم تا ضلع جنوبغربی را آشکار کنیم. سالها بعد ضلع شمالغربی هم کشف شد.
بین این دو ضلع ورودیای پیدا شد که در آن راهروهای مجسمهها به سمت غرب امتداد مییافتند، شاید به سمت یک یا چند معبد دیگر آتن. قطعهسنگهای نمایان همهجا به کار رفته بودند. ادامهی کار ردهایی از دیوارهایی با این قطعهسنگها و تکههایی از مجسمهها را زیر روستایی دورتر به سمت شرق منطقهی اکتشافی ما برملا کرد و نشان داد که ساختار مربعی بوده است. بدین ترتیب این معبد بدل به تنها معبد بزرگ ساختهشده در کرنک تا آن زمان شد و نام معبد که برای فهم ریشههای آتنیسم تعیینکننده است، در قطعهسنگها یافت شد: گمت پهـآتن، «أتن یافت شد».
با بررسی نقشبرجستهها و متون حکاکیشده روی قطعهسنگها، شماری نتایج دربارهی این دین جدید حاصل آمد. بهشکل مشهودی جشن سلطنتی در محوطهی حیاط روباز و بزرگ برگزار میشده و در واقع این شاید کاربرد اصلی گمت پهـآتن بوده است. جشنهای سلطنتی در یا حوالی سیامین سالگرد تاجگذاری برگذار میشدند و موجب نیرو گرفتن دوبارهی سلطنت میشدند. در 19-20 سالگی آختاتن قطعاً نیاز به چنین توانافزاییای نداشت!
در تاجگذاری از نام تخت شاهی رونمایی شد. وقتی ساخت گمت پهـآتن در سال دوم یا سوم سلطنت شروع شد، شاه هنوز از اسم زمان تولدش، آمنهوتپ، استفاده میکرد. اما پیش از اینکه پروژه حدود سال چهارم یا پنجم سلطنتش کامل شود، بدون توضیح آن نام را کنار گذاشت و نامی را برگزید که در تاریخ با آن شناخته میشود: آخناتن. به معنای «او که برای آتن مفید است». آن قطعاتی از اوایل پروژه که رویشان «آمنهوتپ» نقش بسته بود، پاک شدند و با نام جدیدش جایگزین گشتند.
شمایلنگاری این خدا در این معبد (و دیگر خدایان در کرنک) دگرگون شده تا تغییر در الهیات شاه را بازتاب دهد. تصویر شاهین تقریباً ناپدیده شده تا با قرص خورشید همهجا حاضر با پرتوهای خورشید امتدادیافته جایگزین شود و اسم کامل رعـهورختی در کارتوش حک شده، شیوهای برای مشخص کردن اسامی سلطنتی. به نظر میرسد آختاتن میخواست با جشن نشان دهد که آتن اکنون بالاترین حاکم است و جای آمنـرع را میگیرد.
تغییر نام شاه اولین گام در برنامهای بود برای برانداختن قدرتمندترین خدای مصری. آنچه در پی آمد برنامهای نظاممند برای شمایلشکنی بود که در آن تصاویر آمن و نوشتههای دربردارندهی نامش در سرتاسر مصر تخریب و حذف شد. فراتر از مرز شمالی مصر در سینا، در اکتشافات اخیری که هدایت کردهام، سنگ سردرهای آهکی با نام آمنهوتپ دوم (نیای آختاتن) یافت شدهاند. اینجا هم «آمن» و همچنین نام آمنـرع از کارتوش محو شده است. متعصابان با این حال هشیار بودند که ضبط رع را که با نشانهی قرص خورشید نوشته میشود حفظ کنند (همان هیروگلیفی که در اسم آتن استفاده میشود). معابد پدرش، آمنهوتپ سوم، محفوظ نماندند. «آمن» از کارتوشها حذف شد و تصاویرش پاک شدند، حتی در معابد دوردست در نوبیه (سودان). در برخی موارد تصاویر دیگر خدایان نیز زدوده شدند و مواردی هست که ضبط جمع «خدایان» هم تراشیده شده است.
تصمیمی نیز در حدود سال پنجم یا ششم اتخاذ شد در جهت رها کردن تبس و پایهگذاری پایتختی جدید در مصر میانه به نام آختـآتن (که با نام عربی جدید «عمارنه» نیز شناخته میشود)، به معنای «افق آتن». این سرزمین دستنخوره پیش از این هرگز برای هیچ خدایی مقدس نبود. هیچ شهر یا معبدی آنجا برپا نشده بود. تنها معابدی برای آتن در آن ساخته شد و بزرگترینشان گمت پهـآتن نام گرفت. با انتقال خانوادهی سلطنتی به آختـآتن، شکل سوم و نهایی نام آتن معرفی شد: «رع زنده، حاکم افق، مسرور در افق در نام رع خویش، پدر، که در قامتن آتن ظاهر شده است». «هورختی» و «شو»، دو خدا، کنار گذاشته شدند و تنها رع خورشیدـخدا باقی ماند که قدرتش را در یا بهواسطهی آتن یا قرص خورشید بازمانده نمایان میکرد. پادشاه دیگر هیچ اسم الهی یا تشخصیابی نیروی طبیعی را که بشود همچون خدایی دیگر تلقی شود، تحمل نمیکرد.
انحصار آتن و کارزار حذف آمن و دیگر خدایان سندی ایجابی از حرکت از چندخدایی به یکتاپرستی است. مضامین جهانشمولیت، وحدت الهی و منحصربهفرد بودن آتن و توجه ویژهی او به همهی خلفت، این نتیجه را متبادر میکند که «هیچ چیزی» در کنار آتن نیست. این عبارت توحیدی بیشباهت به اشهد در اسلام نیست. و مضمون وحدت الهی آن، شماع یهودی را به یاد میآورد: «ای بنیاسراییل بشنو! یهوه، خدای ما، یهوهی واحد است.» خورشیدـخدا خدایی جهانشمول بود: هرجای جهان که برویم خورشید ظاهر میشود.
آتنیسم تجربهای توحیدی بود. اما چه چیزی باعث چنین چرخش رادیکالی از چندخدایی راستکیش شد که هزاران سال در مصر شکوفا شده بود و به تنزل رتبهی آمنـرع از جایگاه ممتازش انجامید که قرنها حائز آن بود؟ اینجا توافق کمی بین مصرشناسان هست. از طرفی برخی فکر میکنند مه این حرکت مذهبی معطوف به خلع قدرت از کاهنان آمن بود که خود تخت شاهی را هم تهدید میکرد. به بیان ساده این حرکت سیاسی بود. اما این دیدگاه به اندازهی کافی سرسپاری آخناتن را به آتن چنان که در معابد حیرتانگیز مختص به او در نظر نمیگیرد، چه برسد به دلبستگی ای نسبت به آتن در سرودهها.
دیگران آتنیسم را صرفاً نقطهی اوج تکاملی در نظر میگیرند که بیش از یک قرن در جریان بود و درآن رع در حال حرکت به سمت جایگاهی جهانشمول بود. اما این تفسیر برنامهی شمایلشکنی معطوف به آمن و دیگر خدایان و محو شدن تصاویر سنتی خورشیدـخدا (شکل انسانی، سر شاهین، تصاویر هرمی و غیره) را در نظر نمیگیرد. در نظامی چندخدایی بدون از میان برداشتن آمن میشود آتن را تبلیغ کرد.
نظر من این است که آخناتن در اوایل حکومتش (یا حتی قبل آن) تئوفانیای را از سر گذراند ـ نوعی رویا یا شکل دیگری از تجربه که در آن خدا بر فرد ظاهر میشود ـ و معتقد بود که در آن آتن با وی سخن گفته است. این مواجهه حرکتی را آغاز کرد که هفت تا نه سال طول کشید تا در یکتاپرستیای انحصارگرا تجلی یابد. فکر بکری است اما بر پایهی کدام سند؟ پیشتر از دو معبد اصلی آتن به نامهای گمت پهـآتن ساختهشده در کرنک و آختـآتن سخن رفت. معبدی سوم با همین نام در نوبیه ساخته شد. سه مبعد با نامی مشابه پیش از این سابقه نداشت و نشان میدهد که معنای آن «آتن یافت شد»، برای برنامهی مذهبی شاه جوان اهمیتی حیاتی داشته است. آیا نام این سه پرستشگاه یادآور تئوفانی شگرفی بودهاند که این انقلاب را به راه انداخت؟
مورخان دین در طول 150 سال گذشته فکر میکردند که چنین چرخشی به یکتاپرستی باید تحول آرامی بوده باشد که طی هزارهها به وقوع میپیوندد. فلسفهی تکاملی یا فرگشتی، تعمیمی از اندیشهی داروینی، مطالعهی آکادمیک دین را مثل هر حوزهی آموزشی دیگری در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، شکل بخشیده بود. از این منظر دین در گذشتههای بسیار دور از جاندارانگاری آغاز شد که در آن همهچیز ــ درختان، رودخانهها، سنگها و دیگر چیزها ــ در تسخیر ارواح بودند؛ توتمیسم در پی آن آمد و سپس چندخدایی فرارسید؛ بعد تکخداگزینی و در نهایت در یکتاپرستی به اوج رسید. ادعا میشود این تحول خطی هزاران سال زمان برد و از شکلهای ساده به پیچیده حرکت کرد. برخی متفکران معتقدند که یکتاپرستی در قرون ششم یا پنجم پ.م. نزد یهودیان باستان ظهور کرد، تحولی که بین فلاسفهی یونانی، در زرتشتیگری و دیگر ادیان آسیایی در همین دورهی کلی بازتاب یافت. اما آنطور که از شواهد برمیآید، برخلاف این درک سنتی که یکتاپرستی 8 قرن دیرتر ظهور کرد، تحول از چندخداپرستی به یکتاپرستی طی فقط چند سال و بهسرعت رخ داد.
برخی با این ایده سروکله زدهاند که یا موسی بر آخناتن اثر گذاشت یا برعکس. در حقیقت زیگموند فروید در کتابش موسی و یکتاپرسی (1939) بر این نظر بود که: «من اکنون مخاطره میکنم که نتیجهی زیر را بگیرم: اگر موسی مصری بود و اگر او دین خودش را به یهودیان انتقال داد، پس این دین، دین اختاتون، دین آتون بوده است». اما هیچ شاهدی بر چنین ارتباطی نیست. همانطور که اشاره شد آختـآتن در مرکز مصر قرار داشت، بیش از 200 مایل دورتر از سرزمین گوشن در دلتای شمال شرقی که عهد عتیق عبریان را در آن قرار میدهد. بر پایهی نوشتهای که روی سنگهایی ثبت شده که مرزهای شهر را مشخص میکردند، آخناتن عهد میکند که هرگز این منطقهی مقدس را ترک نکند: «به ورای آن نخوام رفت». این بدین معناست که آن نوع ارتباط بین موسی و فرعون که در سفر خروج گزارش شده، با توجه به فاصلهی بین آن دو، نمیتوانسته برقرار شود.
علت اصلیای که من نظریهی اثر دینی بر دین دیگر را رد میکنم این است که هرکدام بر تئوفانی خودش متکی است. بر اساس سفر خروج خدای متعال بر موسی در بوتهی سوزان در صحرای سینا ظاهر شد و نامش را فاش کرد، یهوه. آخناتن مواجههی الهی خودش را داشته که منجر به عروج آتنیسم شده است. به بیان دیگر هرکدام از این دو دین متکی به مکاشفهی متمایز خود است.
به طور معمول آنچه یک دین نیاز دارد تا دوام یابد این است که رهبر یا پیامبری که باور دارد پیامی الهی دریافت کرده گروهی از پیروان مؤمن داشته باشد که سنت را ترویج کنند و نیز حائز نوشتههای مرجع باشد که برای نسلهای آینده حفظ شوند. این در مورد موسی و تورات (شریعت) مصداق دارد. همینطور برای مسیحیت با عیسی و حواریونش و عهد جدید و همچنین محمد و ریشههای اسلام و قرآن و نیز جوزف اسمیت، کلیسای مقدسین آخرین زمان و کتاب مورمون.
حرکت آخناتن فاقد پیروانی بود که با او همعقیده باشند، از این رو وقتی درگذشت، خانواده و کاهنان و مقاماتی که در خدمتش بودند آتنیسم را کنار گذاشتند و دوباره آمنـرع را در رأس خدایان قرار دادند و معابد بستهشده را بازگشایی کردند. دختران او که اسامی زمان تولدشان همه «آتن» داشت، دوباره با آمن نامگذاری شدند و جانشین او نام قبلیاش را عوض کرد: توتانخـآتن بدل به توتانخـآمن شد. معابد آتن تخریب شدند و کلانشهر آختآتن رها گشت، سرودههای مختلفی که در ستایش آتن بودند و الهیات دین او را بیان میکردند بدل به خاطرههایی بر دیوارهای مقابر شدند. هیچکدام از اینها در نوشته های بعدی یافت نشد که به این نتیجه ختم شود که سنتی نوشتاری برجای مانده است.
اگر چنان که بسیار محققان امروز باور دارند، موسی واقعاً در قرن 13 پ.م. زندگی میکرده، بنابراین به نظر محتمل میرسد که آخناتن اولین انسانی در تاریخ ثبتشده باشد که پرستش انحصاری یک خدا را در پیش گرفته است. اما آموزهی تک خدای بیان شده در عهد عتیق است که از آزمون زمان سربلند بیرون آمده و ماندگارترین دین یکتاپرست باقی مانده است. آتنیسم ایدهای بود که زمانش هنوز نرسیده بود: سایهای از یکتاپرستیهای بزرگ آینده.
منبع