هیچ بمبی، از هیچ‌سو،  برای بچه‌ها اسباب‌بازی پرت نمی‌کند!

هیچ بمبی، از هیچ‌سو، برای بچه‌ها اسباب‌بازی پرت نمی‌کند!

در گفت‌وگو با سه چهره‌ی شاخص ادبیات کودک و نوجوان: رضی هیرمندی، حدیث لزرغلامی و احمد اکبرپور


طرح موضوع جنگ در ادبیات کودکان یکی از آن مسائل حساس فرهنگی است. برخی از منتقدان و مخالفان این موضوع، بر این باورند که جنگ برای ذهن کودک زیاده از حد خشن و تروماتیک است. و از آن‌جا که وظیفه‌ی ماست تا از کودکان حفاظت کنیم پس باید آن‌ها را از این فضاها دور نگه داشت. آن‌ها عمدتاً بر نظریه‌های روان‌شناسی رشد تکیه می‌کنند و این تجربه‌ها را نامتناسب با رشد شناختی و عاطفی کودکان برمی‌شمارند. معتقدند که جهان کودکان باید در فضای خیال، امنیت و بازی باشد؛ نه رویارویی با ترس و بحران. از سوی دیگر بسیاری از آن‌ها خطر استفاده‌ی ابزاری از کودکان را برای مقاصد سیاسی یا ایدئولوژیک گوشزد می‌کنند و از طریق هشدار می‌دهند که ممکن است برخی از این آثار «جهت‌دار» باشند. چنان‌که با تبلیغ وطن‌پرستی، قهرمان‌سازی از سربازان، یا حتی برعکس، قربانی‌سازی ایدئولوژیک سعی در شست‌وشوی مغزی کودکان و انتقال روایت‌های سیاسی داشته باشد. نگرانی‌ای که کاملاً قابل درک است. اما آیا واقعاً می‌توان این حقیقت را از کودکان پنهان کرد؟ این سوالی است که ما با سه چهره‌ی شاخص ادبیات کودک و نوجوان مطرح کرده‌ایم تا نظر آن‌ها را در این باره جویا شویم.


حدیث لزرغلامی از نویسندگان شناخته‌شده‌ی حوزه‌ی کودک و نوجوان، که بیش از ۲۵ جلد کتاب داستان و شعر برای کودکان، نوجوانان و بزرگسالان منتشر کرده، بر روی حقِ دانستن کودکان انگشت می‌گذارد و تاکید می‌کند که هیچ‌کس حق ندارد چنین حقی را از بچه‌ها بگیرد. او می‌گوید: «ما از همان لحظه‌ی تولد در حال دانستن و آموختنیم. بنابراین فکر می‌کنم هیچ‌کس نمی‌تواند حق دانستن را از کودکان بگیرد. اگر کودکی دوست دارد درباره‌ی جنگ بداند، باید خوب بداند. این حق اوست. اما همان‌طور که با هر کسی به زبان خودش حرف می‌زنیم، با پرندگان به زبان پرندگان و با دریا به زبان شنا کردن، با کودکان هم باید درباره‌ی جنگ به زبان خود بچه‌ها حرف بزنیم.»
احمد اکبرپور دیگر نویسنده‌ی این گفت‌وگوست. او سال‌هاست که برای کودکان قصه می‌نویسد و شعر می‌سراید. اکبرپور به کنجکاوی و هوش سرشار کودکان این زمانه اشاره می‌کند و مخفی‌کاری درباره‌ی حقیقتی چنین محرز را در مواجهه با آن‌ها محال می‌داند:  «توجه داشته باشیم که با وجود دنیای مجازی و همین‌طور رادیو و تلویزیون تقریباً دیگر امکان ندارد که بتوانیم چیزی را از کودک مخفی کنیم. مهم این است که چگونه از موضوع مهمی مثل جنگ برای او صحبت کنیم. با این حال اگر هم امکان مخفی‌کاری وجود داشت به‌نظرم کار درستی نبود. کودکان سه یا حتی چهارساله از کوچک‌ترین اختلافات خانوادگی بین والدین به شکل‌های مختلفی باخبر می‌شوند، آن وقت فکر می‌کنید پدیده‌ی شومی مثل جنگ که ذهن و عین همه‌ی جامعه را درگیر می‌کند، از نگاه تیزبین و کنجکاو آنها پنهان می‌ماند؟ آن‌ها باهوش‌تر از این حرف‌ها هستند و پدیده‌ها را حس می‌کنند. اگر جنگ و عوارض آن را از کودکان مخفی کنیم، آن‌ها را از تجربه‌ی بزرگی محروم کرده‌ایم. البته واضح است که نحوه ی انتقال این تجربه زبان و فهم کودکانه را می‌طلبد: بی پیر نباید در ظلمات شویم.»
اکبرپور به نکته‌ای اشاره می‌کند که شاید از چشم بسیاری دور مانده است. او از اهمیت حس حضور و سهیم بودن کودکان و نوجوانان در این وضعیت می‌گوید و از بزرگ‌ترها می‌خواهد که بچه‌ها را جدی بگیرند و به رسمیت بشناسند. آن‌ها را در موقعیت دخیل کنند و به آن‌ها نقش بدهند: «مهم این است که در این وضعیت نقشی مناسب سن و سال‌شان به آن‌ها سپرده شود. این نقش‌ها آن‌ها را آماده می‌کند تا با وضعیت کنار بیایند و به رسمیت شناخته شوند. مثلاً این که به‌محض کشیدن آژیر این کودک باشد که لامپ‌ها را خاموش کند و چراغ‌قوه به‌دست جلوتر از همه به طرف پناهگاه یا زیر زمین برود. یا مثلاً کتابی را برای بقیه بخواند که مناسب سن اوست و در آن مایه‌ی جنگ وجود دارد. باید توجه داشته باشیم حتی در مصیبت‌هایی که کودک ناگزیر آن‌ها را تجربه می کند - مثل مرگ مادربزرگ یا پدربزرگ و... - نقشی که به کودک سپرده می‌شود و حس حضوری که او دریافت می‌کند تاثیر فقدان و مرگ را کمتر می‌کند. در مقایسه با رویه‌ی دیگر که مخفی‌کاری و دور نگه داشتن او از مراسم ترحیم است. همین که کودک یا نوجوان لباس مشکی بپوشد و حتی در توزیع خرما یا بیسکویتی سهم داشته باشد خودش را بهتر با فقدان همیشگی آن عزیز آماده می کند. چرا که احساس می‌کند بزرگ‌ترها او را به رسمیت شناخته‌اند.»
رضی هیرمندی دیگر نویسنده‌ای است که در این گفت‌وگو کنار ماست. چهره‌ی پیشکسوت ادبیات کودک و نوجوان که حساسیتش به موضوع جنگ را می‌توان در انتخاب‌های او برای ترجمه به وضوح دید. او آثار بسیاری را در این باره برای کودکان ترجمه کرده. از او می‌پرسیم که چرا کودکان حق دارند تا درباره‌ی جنگ بدانند. او به نقل قول برجسته‌ی دبورا آلیس ارجاع می‌دهد و می‌گوید: «هیچ‌کس پاسخ این سؤال را کوتاه‌تر و قاطعانه‌تر از خانم دبورا آلیس نداده. او جمله‌ی معروفی دارد: «اگر کودکان آن‌قدر بزرگند که می‌شود بمباران‌شان کرد، پس آن‌قدر هم بزرگ هستند که درباره‌ی آن بخوانند.» فقط محض توضیح باید اضافه کنم  که اگر لازم است برای بچه‌ها از خوبی و زیباییِ صلح بگوییم، پس همزمان لازم است تا از زشتی‌های روی دیگر آن یعنی جنگ نیز بگوییم. به عبارت دیگر، نمی‌توان مهربانی و شادمانی و  درستکاری و بسیاری از چیزهای خوبِ دیگر را تبلیغ کرد اما از روی دیگر آن‌ها سخنی به میان نیاورد. به بیان ساده نمی‌توان پدیده‌ای مثل جنگ را که از بدو انسان شدنِ انسان با زندگی او توأم بوده از بچه‌ها پنهان کرد. اصلاً گیریم که چنین چیزی در دنیای رسانه‌ای امروز شدنی باشد؛ فردا که کودک‌ به دنیای بزرگسالی قدم گذاشت جنگ به صورت مستقیم و غیرمستقیم بر فکر و ذهن او آوار خواهد شد. آن وقت است که کودکِ بزرگسال‌شده‌ی ما آمادگی مواجهه با آن را نخواهد داشت. چون یا باید انفعال و بی‌اعتنایی را پیشه کند یا به دنباله‌روی کورکورانه از سیاستمداران و زورمداران تن بدهد.»
اما هیرمندی معتقد است که باید متناسب با سن وسال بچه‌ها این شناخت را پیش برد. او میان کودک و نوجوان تفاوت‌هایی را فرض می‌گیرد و ادامه می‌دهد: «مطرح کردن جنگ برای بچه‌ها ضروری است. اما مثل غذا و ویتامینی که پزشکان تجویز می‌کنند «دوز» یا اندازه‌ی معین و زمان معین خودش را می‌طلبد. می‌دانیم که کودکی یک دوره‌ی سنی است که اگر نوجوانی را هم در شمول آن قرار دهیم از یک سالگی تا هجده-نوزده‌سالگی را در برمی‌گیرد. برای بچه‌های پیش‌دبستانی و دبستانی، جنگ را باید به‌صورت بسیار ساده و با زبانی نرم در قالب شعرهای جذاب یا به صورت  قصه‌های سرگرم کننده مطرح کرد. اما برای سنین بالاتر، بهتراست قصه‌‌ها و داستان‌های بلند‌تر را انتخاب کنیم. کودک یا نوجوانی که با مفاهیم درد و سختی و مصائب زندگی از طریق شعر و قصه و هنر آرام آرام آشنا شده باشد در بزرگسالی به نوعی واکسینه می‌شود و قدرت تاب‌آوری‌اش نیز بالا می‌رود. البته همه‌ی این‌ها باید در کنار مفاهیم اساسی مثل مهربانی ، نوع‌دوستی ، شادمانی و اندیشه‌ورزی باشد.»
از آن‌سو، حدیث لزرغلامی به کارکرد اسطوره‌ها اشاره می‌کند و ظرفیت آن را برای آگاهی‌بخشی به کودکان درباره‌ی جنگ غنی برمی‌شمارد: «من فکر می‌کنم افسانه‌ها و اساطیر که از اساس گویی از ذهنی کودکانه آفریده شده‌اند، یکی از مناسب‌ترین شیوه‌ها برای گفت‌وگو با بچه‌ها درباره‌ی جنگ است. جنگ ایران و توران، جنگ یونانیان با تروآ، جنگ‌های خدایان اسکاندیناوی در اساطیر نورس، نبرد فریدون و ضحاک، رستم و اسفندیار و اسطوره‌ی آرش کمانگیر و بسیار قصه‌های دیگری از این دست، از بهترین مسیرها برای گفتن از جنگ به کودکان است! کودکان به کمک افسانه‌ها جنگ را فراتر از جنگ خواهند فهمید. چرا که به قول ناتالیا گینزبورگ گفتن از جنگ تنها ابزاری‌ست برای گفتن از «فضیلت‌های بزرگ»ی چون: صلح، گفتگو و آشتی!»
از رضی هیرمندی می‌پرسیم که پروژه‌ی جنگ برای او از کجا و چگونه آغاز شده است. داستان این‌همه کتاب با موضوع جنگ و صلح در کارنامه‌ی او چیست؟ بعید به‌نظر می‌رسد که از سر تصادف باشد. او به چندین دهه پیش بازمی‌گردد و می‌گوید: «من از دوران دانشجویی در کنار درس‌های کلاسی مطالعات پراکنده‌ای در زمینه‌ی ادبیات و مسائل سیاسی، اجتماعی و تاریخی داشتم. اما بعد از آمدن به تهران و مشغول شدن به کار معلمی، آن هم در حدی که چرخ سبک‌بارٍ زندگی مجردی‌ام بچرخد، دوره‌های مطالعاتی منظمی برای خودم ترتیب دادم. یکی از مسائلی که ضمن مطالعه‌ی تاریخ ایران و جهان ذهن مرا به خودش درگیر کرد مسئله‌ی خشونت و مهربانی و در مقیاس بزرگ‌تر جنگ و صلح بود.‌ هرچه‌قدر که بیشتر تاریخ ملت‌ها و جوامع را ‌خواندم بیشتر متوجه ‌شدم که جنگ مثل یک رشته‌ی قرمز در سرتاسر تاریخ کشیده شده. اولین کتابی که در سال ۵۵ ترجمه کردم مضمون مهربانی داشت و آن «درخت بخشنده» نوشته‌ی شل سیلوراستاین بود. بعد ترجمه‌هایم با مضامین متنوع ادامه پیدا کرد اما با دیدن جنگ و کشمکش چه به‌صورت انقلاب‌ و جنگ‌های داخلی و چه به‌صورت جنگ میان کشورها، مسئله‌ی جنگ در ذهن من پررنگ‌تر شد. دیگر هرجا که به کتابی در زمینه‌ی جنگ برمی‌خوردم -خاصه این‌که مخصوص کودکان و نوجوانان نیز باشد- اگر آن کتاب ارزش ادبی داشت برای ترجمه انتخابش می‌کردم. شما اگر به فهرست کتاب‌هایم نگاه کنید، ملاحظه می‌کنید که کتاب‌های مربوط به جنگ برای بزرگسالان و مخصوصاً برای کودکان و نوجوانان سال به سال بیشتر شده. الان چند تایی در ذهنم هست. مثلاً «آهنگ رزم»، «بر بال‌های صلح»، «کتاب کارزار کره»، «صد داستان ناگفته از جنگ‌های تاریخ» و در سال‌های اخیر نیز کتاب «دشمن» که با زبانی طنز‌آمیز از یک‌سو ماهیت جنگ‌افروزان و سوداگران جنگ را نشان می‌دهد و از سوی دیگر فلاکت قربانیانش را تصویر می‌کند. ‌اما آخرین ترجمه‌ام در این زمینه یعنی همین کتاب  «جنگ» در واقع خلاصه‌ای از نتایج شوم و تلخ همه‌ی جنگ‌های دنیاست: جنگ‌ فرودگاه نهایی تمام بدبختی‌های ماست.»
او به کتاب دیگری نیز در کارنامه‌اش اشاره می‌کند که گویا همه‌ی حرف‌ها را در «یک کلام» زده است. کتابی از فیلسوف انگلیسی برتراند راسل. با این‌همه هیرمندی با صراحت تمام جنگ را با هر بهانه و توجیهی یک جنایت می‌داند که باید همواره مذموم شمرده شود. او می‌گوید: «سال‌ها پیش کتابی دیگر نیز ترجمه کردم که دو بخش داشت: الفبای شهروند خوب و تاریخ جهان در یک کلام. اما این «یک کلام» به روایت نویسنده‌اش از این قرار بود: از زمانی که آدم و حوا سیب را خوردند تا همین امروز، انسان‌ها از هر حماقتی که از دستشان بر می‌آمده فروگذار نکرده‌اند. در صفحه‌ی روبه‌روی این جمله تصویر هولناک قارچ معروف هیروشیما قرار داشت. با ترجمه‌ی این کتاب‌ها خودم نیز رفته‌رفته به این نتیجه رسیدم که جنگ دشمن دموکراسی، دشمن رفاه و بهروزی انسان‌هاست. و اینکه جنگ با هر توجیهی که داشته باشیم نهایتاً جنایت است.‌ این چیزی است که همینگوی گفته و من آن را نقل به مضمون کردم. در کنار این نتایج به یک مسئله‌ی دیگر نیز رسیدم، به اینکه با این برداشت از جنگ، باید در ماهیت هر نوع جنگی حتی جنگ‌هایی که زیر پوششِ عرضه‌ی آزادی از سلطه‌ی استبداد داخلی یا عرضه‌ی  یک نظام فکری و عقیدتی جدید به ملتی دیگر صورت می‌گیرد، تجدید نظر کنیم. اگر چشم‌هایمان را بشوییم و به شخصیت‌ها و مفاخر ملی و به فتوحات و جهان‌گشایی‌های فرمانروایان از زاویه‌ی فجایعی که در هر جنگ روی می‌دهد نگاه کنیم، خواهیم دید که باید در قضاوت‌های خود بازنگری کنیم. در آن صورت ارزش می‌تواند به ضد ارزش تبدیل شود.»
او به خاطرات دهه‌ی شصت بازمی‌گردد و گوشه‌هایی از تجربه‌ی جنگ را در آن روزها مرور می‌کند. لحظاتی که در کتاب «خاطرات یک پسر به قلم پدر» نیز آمده است: «همین برداشت‌های من از جنگ باعث شد که خاطراتم از ۶ سال اول زندگیِ اولین فرزندم با مسائل جنگ عجین  باشد. اگر کتاب «خاطرات یک پسر به قلم پدر» را خوانده باشید، می‌بینید که چگونه وقتی رژیم صدام  بر سر تهران موشک می‌بارد، من و همسرم با تلاشی دردناک به دنبال پناهگاهی می‌گردیم که نیست و من به ناچار در چارچوب در با پسرم به زیر پتو می‌خزم و به او می‌گویم اینجا پناهگاه ماست. در آن کتاب من و همسرم  نشان داده‌ایم که چگونه هم سرِ کارمان می‌رفتیم، به بچه‌های مردم درس می‌دادیم و هم با فرود آمدن هر موشک نگران فرزندمان بودیم، هم علیه جنگ می نوشتیم و شعر می‌گفتیم و هم در جای پدر و مادر می‌خواستیم فرزندمان را به‌دور از آسیب‌های جنگ نگه داریم. اما تجربه نشان داد که هیچ‌کس از هیچ‌سو از گزند جنگ در امان نخواهد ماند. قربانیان و جانبازان و ویرانه‌های جنگ و دهه‌ی شصتی‌های حیّ و حاضر گواهان این مدعا هستند. من در آن‌جا -همچنان که اکنون نمی‌توانم- به‌وضوح می‌گویم که موشک از هر «طرف» که بیاید موشک است. هیچ بمبی از هر طرف که پرتاب شود برای بچه‌ها اسباب‌بازی پرت نمی‌کند!»

ارسال نظر
  • - نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.
  • - لطفا دیدگاهتان تا حد امکان مربوط به مطلب باشد.
  • - لطفا فارسی بنویسید.
  • - میخواهید عکس خودتان کنار نظرتان باشد؟ به gravatar.com بروید و عکستان را اضافه کنید.
  • - نظرات شما بعد از تایید مدیریت منتشر خواهد شد
(بعد از تائید مدیر منتشر خواهد شد)