
برای من قبل از هرچیز، قصه تعریفکردن اهمیت دارد
گفتوگو با سیامک گلشیری دربارهی «مردگان عمارت بیستوپنجم»
سیامک گلشیری نویسندهی پرکاری است. علاوه بر رمانها و مجموعهداستانهای بسیاری که نوشته، آثاری را از هاینریش بل و ادوارد آلبی نیز به فارسی ترجمه کرده است. او همچنین سالهاست که برای نوجوانان مینویسد و از تجربهی نوشتن در ژانرهای متفاوت استقبال میکند. آخرین رمان منتشرشدهی او «مردگان عمارت بیستوپنجم» یک داستان خونآشامی است. قصهی مردی نفرینشده که در هیأت یک خونآشام حتی با دیدن زخمی کوچک، پوستی خراشیده، یا بوی خون از خود بیخود میشود و شمایل حیوانی به خود میگیرد که میتواند قربانیاش را تکهپاره کند. اما زنی پیش پای او سبز میشود تا او را به درون بدترین کابوسهایش بکشاند... گلشیری در این گفتوگو از تجربهی نوشتن این داستان و کودکیاش میگوید...
ایدهی «عمارت مردگان...» از کجا آمد؟
برمیگردد به سالها پیش. فقط هم با یک تصویر شروع شد. جالب اینکه همیشه در این سالها این تصویر در ذهنم بود. زنی که نشسته پشت پیانو و دارد قطعهای مینوازد و گاهی برمیگردد و به همسرش نگاه میکند که جایی آن گوشه کنارها نشسته و خیره شده به انگشتان او. درواقع از این صحنهی عاشقانه شروع میشود. تصویری بود که هرگز رهایم نکرد و میدانستم که بالاخره روزی باید بروم سراغش. راستش را بخواهید هیچ ایدهی دیگری در ذهنم نبود و خوب تمام این سالها به این تصویر پررنگ فکر میکردم. فقط گاهی یک چیزی میآمد توی ذهنم. این که زن قرار نیست عمر چندانی داشته باشد. اینکه بعد چه اتفاقی میافتد و به کجا میانجامد چیزهایی بود که از وقتی قضیهی نوشتن این رمان جدی شد به آن فکر کردم. و بعد ماجرای بسیار هولناکی به ذهنم رسید. از آن زمان تا شروع رمان دیگر چیزی طول نکشید. جالب اینکه دو سه فصل که جلو رفتم چیزی به ذهنم رسید که کاملاً مسیر رمان را تغییر داد و بهتر است از آن حرف نزنم چون ماجرای رمان را لو میدهد.
شما قبلتر هم مجموعهی خونآشام را نوشتهاید؟ داستانهای خونآشامی و فانتزی چه جذابیتی دارند؟
برای من قبل از هر چیزی قصه تعریف کردن اهمیت دارد، یعنی درواقع نفس قصهگویی که خیلی به آن علاقه دارم. فکر میکنم این سبک داستانها احتیاج به یک ذهن قصهگوی بسیار قوی دارند. البته یک چیز دیگر هم هست. در کل ژانر فانتزی و وحشت و جنایی موضوعاتی هستند که از کودکی به آنها علاقه دارم و دقیقاً هم برمیگردند به سبک زندگی من در کودکی. بهشدت از همان موقع به این ژانرها علاقه داشتم و یکی از دلایلش این است که با این نوع آثار سر و کار زیادی داشتم. فیلمهایی که میدیدم و کتابهایی که میخواندم این علاقه را در من بسیار زیاد کرد. و مهمتر از همهی اینها خود دوران کودکی من که بسیار عجیب و پرماجرا بود. همانطور که گفتم، این از همه مهمتر است. کودکیِ انباشته از تناقضاتی که هرگز رهایم نکرده و فکر میکنم رمانهای بسیار زیادی برایم به یادگار گذاشته.
ادبیات ژانر، چگونه به غنای ادبیات کمک میکند؟ اساساً ترسیدن چه امکاناتی به تجربهی ادبی خواننده میدهد؟
بحث ترسیدن نیست. این نوع ادبیات انسجام بسیار خاصی به ذهن میدهد. این جمله که اگر کسی بلد نیست قصه تعریف کند، هیچکدام از شیوههای نویسندگی به دردش نمیخورد، همیشه آویزهی گوشم است و اولین چیزی هم که سر کلاسها به نویسندگان تازهکار میگویم همین است. واقعیت این است که نویسنده کسی است که قبل از هر چیزی میتواند تمام اجزای داستان را طوری کنار هم بچیند که خواننده تا آخر نتواند داستان را رها کند. اگر غیر از این باشد، امکان ندارد کسی بتواند داستان بنویسد. واقعا اگر این کار ساده بود همه نویسنده میشدند. من واقعاً به این معتقدم که نوع زندگی آدم بسیار تعیینکننده است. ژانر وحشت بهشدت احتیاج به یک ذهن قصهگو دارد. من همیشه از داستانها و فیلمهایی که در آنها پر از صحنههای منزجرکنندهی خون و خونریزی است، منزجر بودهام. بهطور قطع این نوع داستانها ماندگار نخواهند بود. داستانهای خوب جهان داستانهایی هستند که ما هرگز نمیتوانیم صحنههایی از آنها را فراموش کنیم و این در هر ژانری که باشد آن اثر را تبدیل به اثر ماندگاری میکند.
اگر بخواهیم این تجربهها را ذیل ادبیات ژانر در ادبیات داستانی خودمان آسیبشناسی کنیم، باید بپرسیم که چرا اینقدر فقیر است؟ چه موانعی وجود دارد که نویسندگان ما به این سمت نمیروند؟
نمیدانم. باید یک نفر پیدا شود و آسیبشناسی کند. البته موضوع مهم این است که قرار نیست صدتا یا حتی دهتا نویسنده داشتیم باشیم که در این ژانر بنویسند. در تمام دنیا هم همینطور است. مگر چندتا سر آرتور کانون دویل میتوانید پیدا کنید یا چندتا آگاتا کریستی. کاری که ما داریم انجام میدهیم هنر است و هنر تکثیر و تولید نمیشود، بلکه خلق میشود.
شما نویسندهای هستید که معمولاً در ژانرهای متفاوتی دست به تجربهی داستاننویسی زدهاید. حتی برای نوجوانان هم قصه مینویسید. چه شد که خواستید گونههای متفاوت رمان را تجربه کنید؟
من نخواستم تجربه کنم. زمانی رمانی نوشتم که ناشر گفت بهتر است آن را ببری پیش یک ناشر کودک و نوجوان چون مولفههای ژانر نوجوان را دارد. من هم همین کار را کردم و ناگهان متوجه شدم خوانندههای بسیار زیادی پیدا کرد. از آن موقع فکر کردم یکی از کارهای من همین است. اینکه هر از گاهی رمانی برای نوجوانان بنویسم که البته حالا تعدادشان به پانزدهتا رسیده. جالب اینکه بزرگسالها هم آنها را میخوانند.
کتاب شما همزمان با نمایشگاه کتاب رونمایی شد؟ آیا به نمایشگاه رفتید؟ در این فاصلهی کوتاه چه بازخوردهایی از خوانندگان گرفتهاید؟
بله به دعوت نشر چشمه یک رونمایی برایش آنجا ترتیب دادند و خوب مثل قبلیها استقبال زیادی شد.