
کتابها، کودکان و جنگ
کتابها چگونه میتوانند در تجربهی دردناک جنگ به کمکِ بچهها بیایند؟
این روزها همه از جنگ حرف میزنند. تلویزیون را که روشن میکنی، شبکههای اجتماعی را که بالا پایین میکنی، در تاکسی و خیابان و محل کار، همهجا حرف از این هیولای ترسناک است. هیولایی که حتی آدم بزرگها را هم غافلگیر و شوکه کرده، چه برسد به بچهها. کودکانی که هرگز سر از بازیهای ترسناک آدم بزرگها در نمیآورند و هر لحظه با دیدن و تجربهی این صحنهها مضطرب و ترسخوردهتر میشوند. و خراشهایی بر جسم و جانشان میافتد که رد آنها شاید تا همیشه همراهشان خواهد بود. اما واقعاً چهطور باید با کودکان در این باره حرف زد؟ آنها چگونه جنگ را درک میکنند و چهطور آن را از سر میگذراند؟ حقیقت این است که انجام چنین کاری همواره برای والدین سخت و طاقتفرسا بوده است. از آن گذشته اغلب آنها اصلاً نمیدانند که چگونه باید این حقایق تلخ را با کودکانشان در میان بگذراند. اما از سویی، تردیدی هم نیست که این کار تا چه اندازه ضرورت دارد. میپرسید چرا؟ چون کودکان نیز باید با ارزشهایی مثل دموکراسی و آزادی آشنا شوند و یاد بگیرند که حمله به کشوری دیگر تا چه اندازه عملی غیرقابل قبول است. آنها باید به این موضوعات حساس شوند، ارزشهای صلح و آشتی را فرا بگیرند تا روزی مسئولیت اخلاقی خود را به عنوان بزرگسال در جامعه بپذیرند. از اینها گذشته، دلیل مادیتری نیز درمیان است: آنها باید بیاموزند که چگونه از این دوران وحشت جان سالم به در ببرند. پس چارهای نیست جز اینکه به شیوههایی امن و مطمئن با پدیدهی جنگ آشنا شوند. اما اگر انجام این وظیفه برای بسیاری از والدین دشوار و ناممکن بهنظر میرسد، نباید یادمان برود که کتابها هنوز در دنیای ما وجود دارند. آنها همیشه وفادارترین همراهان ما در زمان فاجعه و بلا بودهاند. میتوانیم دوباره به آنها رو بیاوریم. از همین منظر است که کتابهای کودکان با موضوع جنگ یکی از بهترین شیوهها برای آشنایی و یادگیری است. این ادبیات ظرفیت غنی و وِیژهای دارد که از یکسو میتواند بچهها را به آیندهای بهتر و صلحآمیزتر تشویق کند، و از سوی دیگر با شناساندن شرّ جنگ، چهرهی زشتش را به آنها نشان بدهد.
تردیدی نیست که اگر کودکان کتابهایی از فرهنگهای دیگر را بخوانند، متوجه میشوند که ارزشهای انسانی مشترکی وجود دارد که باید برای حفظ آنها تلاش کرد. این واقعیتی غمانگیز و تلخ است اما بیایید قبول کنیم که جنگ همواره در زندگی ما وجود داشته. در این میانه تنها شکل آن تغییر کرده است. اگر همهچیز این نمایش هربار عوض شده باشد، اما دستکم دلیلی که یک انسان را وادار میکند تا علیه دیگری اسلحه به دست بگیرد هرگز عوض نشده است: نفرت. اما کاری که داستانها با ما میکنند این است که به ما توانایی تحمل تفاوتها را میآموزند. به عبارت ساده آنها به ما یاد میدهند که چگونه بیآزار و نفرت در کنار یکدیگر زندگی کنیم!
پس حالا که کودکان خودشان از بزرگترین قربانیان جنگ هستند، واقعاً چرا نباید هرگز از آن خبردار شوند؟ یا به قول دِبورا آلیس، نویسندهی مجموعهی دختران کابلی «اگر کودکان آنقدر بزرگاند که میشود بمبارانشان کرد، پس آنقدر هم بزرگ هستند که دربارهی آن بخوانند.» بچهها حق دارند که دربارهی جنگ بدانند. با این توضیح، یکی از کتابهایی که برای آشنایی بچهها با پدیدهی جنگ نوشته شده و در دنیای ادبیات بسیار هم مورد تحسین قرار گرفته، اثری است از ژوزه ژُرژی لِتریا روزنامهنگار، شاعر و نویسندهی پرتغالی. نویسندهای که در طول یک دهه سلطهی دیکتاتوری بر پرتغال در صف مقاومت ایستاد. لتریا در این کتاب، با کلماتی اندک و تصاویری قدرتمند به کودکان نشان میدهد که جنگ از کجا سرچشمه میگیرد، چگونه در زندگی ما پیش میخزد و دست آخر نابودمان میکند. خواننده با دیدن تصویرهای کتاب متوجه میشود ایدهی جنگ در تاریکی و توسط کسانی آغاز میشود که روی ترس ما حساب کردهاند. در این کتاب مارها، عنکبوتها و سایر حشرات خزنده نماد این ترسها هستند که در میان درختان بیبرگ میلغزند. اما در نهایت، همهی جنگها پس از شلیک گلولهها، رها شدن بمبها و کشته شدن مردم، چیزی جز ویرانی باقی نمیگذارند.
کتاب «جنگ» بهرغم متن ساده و تصویرهای سادهاش با قدرتی کمنظیر به جنگ اعتراض میکند. تصویرهایش که در یک پالت تیره از رنگهای قهوهای، سیاه، خاکستری و سبز طراحی شده، خواننده را در فضای جنگ قرار میدهد. جنگهای اخیر در همسایگی ما و حالا نیز در کشور عزیزمان ایران، نشان داده است که بهرغم همهی پیشرفتهای علمی بشر، پدیدهی شوم جنگ هرگز پایان نیافته و همچنان با شکلهای جدید ادامه دارد. و بچهها هر روز در معرض شنیدن خبرها و دیدن تصاویر آن هستند، بیآنکه بزرگترها فرصت یا انگیزه داشته باشند با آنها دربارهی جنگ حرف بزنند. این کتاب فرصت مناسبی است برای پر کردن این خلأ.