
برای من وطن یک احساس است؛ نه یک حقیقت مطلق
گفتوگوی فرناندو آرامبورو با روزنامهی ال پایس دربارهی رمان «وطن»
ترجمهی مرتضی علیشاهی
درآمیختگیِ مفهوم جداییطلبی و تروریسم و سایهی سنگین آن بر جامعه، طی حدود60 سال، آشناترین چالش ایالت باسک واقع در شمال شرق اسپانیا بود. اگرچه در طول تاریخ ادبیات معاصر اسپانیا نویسندگان بسیاری سعی در ارائهی یک روایت درست و باورپذیر از وقایع قریب به 6 دهه فعالیت سازمان تروریستی «باسک تا آزادی» معروف به «اِتا» داشتهاند، اما در این بین فرناندو آرامبورو شاید بهتر از هر نویسندهی دیگری موفق شد تا تصویری دقیق از این تجربهی تاریخی به دست بدهد. او با رمان «وطن» تحسین بسیاری از بزرگان دنیای ادبیات را برانگیخت. رمانی که در قالب شخصیتهایی ملموس، روابط خانوادههایی را روایت میکند که روزگاری یکدیگر را دوست میداشتند اما در گذر زمان از هم متنفر شدهاند. نویسنده از این گذر، ایدههایی مانند رویارویی خشم و ترس، نابردباری، تعصب ایدئولوژیک، مواجهه با مرگ و ویرانی را برای موشکافی جامعهی پرالتهاب باسک مورد استفاده قرار میدهد. اما جانب هیچکس را نمیگیرد؛ نگاهش بیطرف است و به همین دلیل قلمش تاثیرگذار. او به ما نشان میدهد که چگونه خشونت، خشونت بیشتری تولید میکند، چگونه نفرت تداوم مییابد و رشد میکند، اما همزمان امید به بخشش و اعتراف به اشتباهات نیز بخشی از زندگی و قابل دستیابی است...
برای فرناندو آرامبورو، «وطن» چیست؟
وطن یک ذهنیت و فکر است که به بسیاری کمک میکند تا از طریق اشتیاق به تعلق به یک جامعه، هویت خود را به دست آورند. این مفهوم زمانی که به عنوان داشتن یک فضای مشترک برای همزیستی در نظر گرفته شود میتواند زیبا باشد، اما وقتی به ابزاری برای طرد دیگران یا تحمیل برتری تبدیل میشود، خطرناک است. برای من، وطن بیش از هر چیز یک احساس است، نه یک حقیقت مطلق.
وقتی پایان فعالیت اِتا (سازمان جداییطلب باسک تا آزادی) اعلام شد، شما در توییتی نوشتید: «امروز بالاخره منحل شدند. بعدازظهر میروم شنا.» آیا مدت زیادی به این توییت فکر کرده بودید؟ مشخصاً این اتفاق به مفهوم جشن گرفتنِ بازگشت به زندگی عادی است. چه چیزهایی از ذهن شما گذشت؟ به نظر شما نهادهای حاکمیتی اسپانیا به اندازهی کافی به این انحلال توجه کردند؟
به نظرم باید نشان میدادم اِتا تا چه حد در زندگی روزمرهی کنونی ما بیاهمیت شده است. هواداران و طرفدارانش سعی کردند این انحلال را بهعنوان یک لحظهی تاریخی جلوه دهند، اما برای برخی از ما فقط یک نمایش تبلیغاتی بدون پیامدهای بزرگ بود. آن توییت یک واکنش خودجوش اما حساب شده بود. میخواستم نشان دهم که زندگی ادامه دارد و این پایان، که مدتها انتظارش را میکشیدیم، دیگر نمیتواند آنگونه که اعضای این سازمان میخواهند ما را تحت تأثیر خودش قرار دهد. در مورد بخش دوم سؤال: بحثهایی مطرح شد، وقایعی یادآوری شدند، ارقام و آمارهایی ارائه شد، اما تنها در همین حد و چیز بیشتری برای گفتن نبود. اثر تبلیغاتی که تروریستهای بازنشسته انتظارش را داشتند ناچیز بود. شهروندان این چیزها را به سرعت فراموش میکنند. برخی علاقهای به موشکافی حقیقت ندارند و بعضی دیگر اهمیتی به اتفاقاتی که برای دیگران میافتد نمیدهند و از رنج دیگران رنجور نمیشوند. این حقیقتی کتمانناپذیر است اما نمیتوانم بگویم از آن غافلگیر و متعجب شدم.
آیا ما بیش از حد سریع فراموش میکنیم؟ آیا سرعت فناوری، ریتم دیوانهوار اخبار در شبکههای اجتماعی در این فراموشی نقش دارند؟ فرناندو آرامبورو با این موضوعات چطور کنار میآید؟
بله، ما سریع فراموش میکنیم، اما این موضوع فقط به خاطر فناوری یا شبکههای اجتماعی نیست. این بخشی از طبیعت انسان است. ما تمایل داریم گذشته را کنار بگذاریم، بهخصوص وقتی دردناک است. شبکههای اجتماعی این روند را تسریع میکنند، چون خبرها مثل موج میآیند و میروند و چیزی که دیروز مهم بود، امروز به حاشیه میرود. من بهعنوان یک نویسنده، سعی میکنم با نوشتن، چیزهایی را ثبت کنم که ممکن است فراموش شوند. «وطن» تلاشی برای زنده نگه داشتن حافظهی جمعی است، نه فقط برای باسکیها، بلکه برای هر کسی که با پیامدهای خشونت و تعصب روبهرو شده است. من با ریتم دیوانهوار اخبار کنار نمیآیم بلکه آن را نادیده میگیرم و روی کار خودم تمرکز میکنم.
شما سالهاست که در آلمان زندگی میکنید، اما به نظر میرسد از آنچه در منطقهی باسک و اسپانیا میگذرد، کاملاً آگاه هستید. چطور این ارتباط را حفظ میکنید؟ آیا «وطن» نتیجهی حضور در یک موقعیت خاص بود یا پروژهای طولانیمدت؟
رهبری و مدیریت سازمان اِتا هم معمولاً از خارج از باسک و اسپانیا صورت میگرفت. در عصر اطلاعات، فاصله جغرافیایی دیگر مطرح نیست. آدم مرتب سفر میکند، تلفنی حرف میزند، سؤال میپرسد، میخواند. آیا باید هر صبح به کافهی سر کوچه بروی تا از اخبار آگاه باشی؟ من با دوستانم و خانوادهام در ارتباطم و البته به اخبار هم دسترسی دارم. «وطن» بر اساس یک موقعیت خاص نوشته نشد. کتابی با بیش از ششصد صفحه در یک ماه نوشته نمیشود و ناشر هم آن را بلافاصله پس از دریافت منتشر نمیکند. این رمان نتیجهی سالها تأمل، یادداشتبرداری و کار روی شخصیتها و داستان بود. من مدتها به این موضوعات فکر میکردم، بهویژه به تأثیر خشونت بر زندگی روزمره و روابط انسانی.
دربارهی تأثیر «وطن»، این رمان نهتنها در اسپانیا بلکه در سطح بینالمللی با استقبال گستردهای روبهرو شده است. شخصیتهای این رمان، که از تأثیرات تروریسم اِتا آسیب دیدهاند، پر از تردیدها، سوالها، زخمها و البته آرزوی صلح و دوستی هستند و توانستهاند مرزها را درنوردند. حتی سریالی تلویزیونی هم در حال ساخت است (این سریال سال 2020 ساخته و پخش شد) که تأثیر این اثر را دوچندان میکند. نظرتان دربارهی این موفقیت چیست؟
وطن» به من اجازه داد به مخاطبان گستردهای دست پیدا کنم و با خوانندگانی از کشورها و زبانهای مختلف ارتباط برقرار کنم. این رمان از طریق آینهی شفاف ادبیات، به واقعیت زادگاهم، یعنی منطقهی باسک، نگاه میکند. شخصیتهای رمان، که با پیامدهای تروریسم دستوپنجه نرم میکنند حالا جهانی شدهاند و دلیلش این است که سوالها و دردهایشان فراتر از یک منطقهی خاص است. موفقیت این رمان برایم شگفتانگیز بود، اما در عین حال تأییدی است بر این باورم که داستانهای خوب میتوانند از مرزها عبور کنند. دربارهی سریال، فکر میکنم این اقتباس میتواند داستان را به مخاطبان بیشتری برساند، اما خود رمان همیشه هستهی اصلی باقی خواهد ماند. امیدوارم که سریال به روح داستان وفادار بماند، اما بهعنوان نویسنده، کنترل زیادی روی این فرآیند ندارم.
پرسش: شما در آلمان زندگی میکنید، جایی که به نظر میرسد آرامش بیشتری نسبت به اسپانیا وجود دارد. آیا این فاصله به شما کمک کرده تا با وضوح بیشتری به مسائل باسک و اسپانیا نگاه کنید؟
بله، فاصله کمک میکند. وقتی از دور نگاه میکنی، میتوانی مسائل را با دیدگاه وسیعتری ببینی، بدون اینکه درگیر احساسات روزمره یا تعصبات محلی شوی. زندگی در آلمان به من آرامش و فضایی برای نوشتن داده است، اما این موضوع به این معنا نیست که از زادگاهم جدا شدهام. من همیشه به باسک و اسپانیا فکر میکنم، اما از زاویهای که شاید کمی عینیتر و واقع بینانهتر باشد. این فاصله به من اجازه داد که «وطن» را نه بهعنوان یک گزارش سیاسی، بلکه بهعنوان یک داستان با روح انسانی بنویسم.
به نظر شما ادبیات چه نقشی در درک و التیام زخمهای اجتماعی مثل آنهایی که در «وطن» به تصویر کشیده شدهاند، دارد؟
ادبیات نمیتواند زخمها را درمان کند یا مشکلات را حل کند، اما میتواند آینهای باشد که ما را وادار به تأمل کند. میتواند ما را به جای دیگران قرار دهد، به ما کمک کند تا درد آنها را احساس و دیدگاههای متفاوتی را درک کنیم. «وطن» تلاشی برای نشان دادن پیچیدگیهای روابط انسانی در یک جامعهی زخمخورده است. من نمیخواستم قهرمان یا شرور خلق کنم؛ میخواستم انسانهایی را نشان دهم که در موقعیتهای دشوار تصمیم میگیرند، اشتباه میکنند، رنج میبرند و گاهی امیدوارند. اگر این رمان به خوانندگان کمک کند تا دربارهی بخشش، آشتی، یا حتی فقط گوش دادن به دیگری فکر کنند، پس فکر میکنم کارم را درست انجام دادهام.