زندگی‌هایی که در تاریخ‌نگاری کلاسیک جایی ندارند

زندگی‌هایی که در تاریخ‌نگاری کلاسیک جایی ندارند

گفت‌وگو با مصطفی انصافی درباره‌ی رمان «نوری، نادیا، ولادیمیر و دیگران»

 

متولد ۱۳۶۶ در تهران است و سال‌ها سردبیر سایت ادبی رمان ۵۱ بوده. در مقام نویسنده و منتقد نیز در روزنامه‌های تهران امروز، بهار، اعتماد و مجله‌های تجربه، همشهری داستان و خوانش قلم زده است. او که در اولین رمانش «تو به اصفهان بازخواهی گشت» به ماجرای لهستانی‌های مهاجر به ایران در خلال جنگ دوم جهانی پرداخته بود، حالا در تازه‌ترین اثرش دوباره به آن برهه‌ی تاریخی برگشته تا داستان زندگی «نوری، نادیا، ولادیمیر و دیگران» را در متن و حاشیه‌ی کنفرانس تهران روایت کند. نادیا، دختری لهستانی است که برای فرار از چنگ نازی‌ها گیرِ روس‌ها افتاده و حالا پس از آزادی از گولاک، بنا دارد تا انتقام خون پدرش را از نازی‌ها در تهران بگیرد... او در این گفت‌وگو از اهمیت این کنفرانس می‌گوید و علاقه‌اش به رمان تاریخی. گونه‌ای که به زعم او می‌تواند در پس‌زمینه‌ی تاریخ، قصه‌ی آدم‌های معمولی را روایت کند، آدم‌هایی که جبر تاریخ بر گرده‌شان سنگینی می‌کند و زندگی‌شان را فرو می‌پاشد...

 

«تو به اصفهان بازخواهی گشت» هم در بستر جنگ جهانی دوم و در تهران می‌گذرد. در این رمان هم دوباره به سراغ آن دوران رفته‌اید و این‌بار کنفرانس تهران و حضور سران متفقین. چرا به آن دوره علاقه دارید؟

خب دهه‌ی بیست، منظورم کل این دهه است و نه فقط دوران جنگ جهانی دوم، از خطرناک‌ترین و بحرانی‌ترین دوران‌های تاریخ ایران بوده. این دهه با حمله‌ی متفقین به ایران و اشغال کشور آغاز می‌شود، نهاد پادشاهی به خطر می‌افتد، با دخالت متفقین شاه مقتدری جای خود را به شاهی ضعیف می‌دهد، قحطی همه‌ی کشور را فرا می‌گیرد، تورم افسارگسیخته مردم را به ستوه می‌آورد. این‌ها تازه فقط مال دوران جنگ است. پس از جنگ، شوروی از بیرون بردن نیروهای نظامی‌اش از خاک ایران خودداری می‌کند، در مسئله‌ی آذربایجان یکپارچگی سرزمینی ایران تهدید می‌شود و جنگ سرد عملاً بر سر موضوع ایران کلید می‌خورد، نهاد نخست‌وزیری دست به دست می‌چرخد، حزب توده که وابستگی‌اش به اتحاد جماهیر شوروی و خیانت‌های آشکار و پنهانش به ایران بر هیچ‌کس پوشیده نیست، به اوج قدرت می‌رسد، نارضایتی عمومی در ایران از قراردادهای نفتی به تنش با انگلیس منجر می‌شود، تحریم‌های نفتی آغاز می‌شود، ایران یک‌بار دیگر در آستانه‌ی حمله‌ی نظامی قرار می‌گیرد و این بلبشو تا کودتای ۲۸ مرداد امتداد پیدا می‌کند. همیشه فکر می‌کنم ایران ماندنِ ایران در این دوره‌ی تاریخی شبیه معجزه است. نمی‌توانم بگویم به این دوره‌ی تاریخی خاص علاقه‌ی بیشتری دارم. ناخودآگاه بهش رجوع کردم. واقعاً این‌طور نبود که فکر کنم «خب، بروم یک رمان دیگر در این دوره‌ی تاریخی بنویسم.» سوژه خودش آمد. گوهر وارطانیان که مُرد، یکی از جاسوس‌های شوروی در ایرانِ آن سال‌ها، فکر نوشتن چنین رمانی به سرم زد. اولش گوهر و همسرش گئورگ وارطانیان از شخصیت‌های اصلی طرح داستانم بودند، اما هرچه داستان در ذهنم گسترش پیدا کرد کمرنگ و کمرنگ‌تر شدند. حالا گئورگ یکی از شخصیت‌های فرعی رمان است.

کنفرانس تهران چه ظرفیت‌هایی برای یک قصه دارد و اساساً فکر می‌کنید چه نقشی در تاریخ ایران بازی می‌کند؟

کنفرانس تهران بیشتر از آن‌که در تاریخ ایران نقشی داشته باشد، در تاریخ جهان نقش دارد. روزولت و چرچیل و استالین در همین کنفرانس اولین تصمیمات جدی را درباره‌ی عملیات اورلرد گرفتند، همان عملیاتی که منجر به آزادسازی فرانسه و بعد سقوط آلمان نازی شد. همین به تنهایی می‌توانست یکی از مهم‌ترین رویدادهای چند قرن اخیر باشد، اما در کنفرانس تهران درباره‌ی نظم جهان پس از جنگ هم تصمیم گرفتند. انگار آقایان نشستند و نقشه‌ی جغرافیایی نیم‌کره‌ی شرقی را از اول روی کاغذ نقاشی کردند و برای خودشان حوزه‌ی نفوذ تعریف کردند. در نتیجه بیشتر از این‌که در تاریخ ایران نقش داشته باشد، در تاریخ جهان نقش داشت. اما هم رویدادهای خود کنفرانس، هم حواشی‌اش یک‌عالمه ظرفیت دارد برای قصه‌پردازی. ده‌ها کتاب داستانی و غیرداستانی درباره‌اش نوشته شده که فقط چندتاش به فارسی ترجمه شده. برای من جاسوس‌بازی پیرامون کنفرانس خیلی وسوسه‌برانگیز بود، چون امکان طراحی شخصیت‌هایی چندبعدی را بهم می‌داد که امیدوارم در آن موفق عمل کرده باشم.

در هر سه رمانی که نوشته‌اید به بازخوانی لحظه‌هایی حساس از تاریخ رفته‌اید. لحظاتی که معمولاً با روایت‌هایی کم‌وبیش مسلط نقطه‌گذاری شده است. امکانات تخیل ادبی را در برابر گزارش رسمی تاریخ‌گزاران در مواجهه با این لحظه‌های تاریخی چگونه می‌بینید؟

منابع تاریخی از طرفی به قول شما اغلب روایت‌هایی مسلط، منجمد و قطعی ارائه می‌کند و از طرف دیگر همیشه متمرکز است بر آرایش نیروهای سیاسی و برهم‌کنش نهادهای قدرت و شخصیت‌های مؤثر. اما حقایق مسلم تاریخی مانع تخیل ادبی نیست. حداقل در تجربه‌های من نبوده. تاریخ برای من بستری را فراهم می‌کند که من می‌توانم در آن قصه‌ی آدم‌های معمولی را روایت کنم، آدم‌هایی که جبر تاریخ بر گرده‌شان سنگینی می‌کند و زندگی‌شان را فرو می‌پاشد. به گمانم کاری که رمان تاریخی می‌کند همین است یا حداقل باید همین باشد: سعی کند به اقشاری که تاریخ‌نگاری رسمی نادیده‌شان می‌گیرد صدا بدهد، مردم عادی، اقلیت‌ها، زن‌ها و طبقات فرودست. تاریخ‌نگاری کلاسیک به زیست این آدم‌ها نمی‌پردازد و چالش بزرگ نوشتن رمان تاریخی اتفاقاً همین‌جاست. این که آن جزئیاتی که به درد داستان‌نویس می‌خورد معمولاً در منابع تاریخی پیدا نمی‌شود. از این منظر نوشتن داستان و رمان تاریخی واقعاً سخت است.

شما در نمایشگاه کتاب هم حاضر بودید و در غرفه‌ی نشرچشمه از نزدیک با خوانندگان خود در ارتباط بودید. بازخوردها چطور بود؟

نوری، نادیا، ولادیمیر و دیگران داغ داغ به نمایشگاه رسید و کسانی که آمده بودند نمایشگاه، قبلاً کتاب را نخوانده بودند که من بازخوردی ازشان بگیرم. بازخوردها حول رمان‌های قبلی‌ام بود. کسانی که تو به اصفهان بازخواهی گشت و فرمان ششم را خوانده بودند نظر لطف‌شان را ابراز می‌کردند و البته اغلب خریدارانِ نوری، نادیا، ولادیمیر و دیگران هم کسانی بودند که یکی از دو رمان قبلی‌ام را خوانده بودند، انگار راحت‌تر می‌توانستند اعتماد کنند. امیدوارم ناامیدشان نکنم.

ارسال نظر
  • - نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.
  • - لطفا دیدگاهتان تا حد امکان مربوط به مطلب باشد.
  • - لطفا فارسی بنویسید.
  • - میخواهید عکس خودتان کنار نظرتان باشد؟ به gravatar.com بروید و عکستان را اضافه کنید.
  • - نظرات شما بعد از تایید مدیریت منتشر خواهد شد
(بعد از تائید مدیر منتشر خواهد شد)