
چرا اندیشههای گرامشی همچنان اهمیت دارند؟
جان بلومارت
آنتونیو گرامشی بیش از ۸۰ سال پیش درگذشت. او که فردی مطرود بود، هیچوقت از آسیبهای یک دهه حبس در زندانهای موسولینی رهایی پیدا نکرد. او مجبور بود در آن دهه هزاران صفحه را به شکلی رمزآلود در دفترچههایی ارزانقیمت بنویسد. نوشتههایی که توسط معدود دوستان باقیماندهاش به صورت مخفیانه به بیرون از زندان منتقل میشد. «دفترهای زندان» که در دههی ۱۹۵۰ منتشر و در دههی ۱۹۷۰ ترجمه شدند، آثاری فوقالعاده تأثیرگذار در نظریههای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی هستند. امروزه و در عصر دیجیتال نیز، مطالعهی آنها همچنان ضروری است.
مسئلهی گرامشی
آنتونیو گرامشی، مارکسیستی متعهد، در اوایل دههی ۱۹۲۰ حزب کمونیست ایتالیا (PCI) را بنیان نهاد و رهبریاش را بر عهده گرفت. همین امر او را به شخصیتی برجسته در کمینترن (شبکهی بینالمللی احزاب کمونیست تحت رهبری اتحاد جماهیر شوروی نوپا) تبدیل کرد. حزب کمونیست ایتالیا به سرعت رشد و نفوذ یافت. گرامشی نیز، به عنوان سیاستمداری منتخب، از حمایت گستردهی یک سازمان تودهای متشکل از کارگران صنعتی و کشاورزی و پشتیبانی مطبوعات نوپای کمونیستی بهرهمند گشت. در کمینترن، گرامشی به واسطهی تیزبینی فکری و موضع بیامان انتقادیاش در قبال دستورالعملهای شوروی برای سازماندهی انقلاب، مورد احترام همگان، از جمله لنین، قرار داشت. هم گرامشی و هم حزب کمونیست ایتالیا بسیار تاثیرگذار ظاهر شدند.
اما هنگام نگارش دفاترش، با معضلی جدی مواجه شد. با وجود شرایط مساعد برای انقلاب کمونیستی در ایتالیا، صرف یک قانون دولت فاشیست موسولینی در سال ۱۹۲۶ مبنی بر ممنوعیت «سازمانهای مخفی»، جنبش کارگری را از پا انداخت و رهبرانش را به زندان افکند. بدین ترتیب رهبر بزرگ پرولتری، به هیچ تقلیل یافت و در چنگال فاشیستها گرفتار آمد؛ سازمان تودهایاش از هم پاشید و بورژوازی ایتالیایی ایمن و مقتدرانه بر مسند قدرت نشست. گرامشی باقی عمر خود را به تحلیل این مشکل اختصاص داد.
او مشکل را در درک لنینیسم از قدرت در نظریهی انقلابی میدانست. این درک، بیش از حد سادهانگارانه بود و صرفاً بر تسلط بر نیروهای اقتصادی در جامعه متمرکز میگشت. گرامشی بر این باور بود که لنین و کمینترن از یک عامل حیاتی، یعنی فرهنگ، غافل بودند. در تحلیل او، پایداری بورژوازی در قدرت تنها ناشی از کنترلش بر زیرساخت اقتصادی و دولت نبود، بلکه از تسلطش بر قلبها و ذهنهای مردم ایتالیا، حتی در میان طبقه کارگر، نشئت میگرفت. ایدههای و ایدئولوژی بورژوایی و هنجارهای فرهنگی طبقه حاکم برای اکثر مردم عادی جلوه کرده، به عنوان آرمانها و جاهطلبیها بدیهی و به عنوان ارزشهای اجتماعیـسیاسی غیرقابل تردید پنداشته میشدند. گرامشی این شکل از قدرت فرهنگی «نرم» را هژمونی نامگذاری کرد و دفاترش نیز، صفحه به صفحه، نظریهای کاملاً نو از هژمونی را به عنوان عنصری حیاتی در هر استراتژی انقلابی بسط دادند.
این استدلال به شرح زیر بود: یک استراتژی انقلابی موفق باید دو مسیر اصلی را در هم آمیزد. یکی باید قدرت «سخت» را هدف قرار دهد و به تسخیر دستگاههای دولتی (دولت، ارتش، پلیس و غیره) بپردازد؛ این مسیر باید مستقیم، فعال و – در صورت لزوم – خشن باشد، چرا که نباید به دشمنان طبقاتی سرسخت رحم کرد. اما مسیر دوم، باید قدرت «نرم»، یعنی هژمونی، را نشانه رود. جنبشهای انقلابی لازم است فرهنگ مسلط مردم را به تدریج تغییر داده و ایدهها، آرمانها و پیشفرضهای رایج را با موارد اساساً متفاوت جایگزین سازند. این مسیر دوم، کند، غیرمستقیم، منفعل و صبورانه است و شامل کسب تدریجی نفوذ در حوزههای آموزش، هنر و رسانه میشود. و تنها زمانی که چنین هژمونیای محقق شود، بخش اول استراتژی که مستقیم و خشن است، میتواند با موفقیت اجرا گردد.
از دیدگاه گرامشی، روشنفکران نقشآفرینان اصلی در مبارزه برای هژمونی محسوب میشدند: آنچه مورد نیاز بود، طبقهای از روشنفکران ارگانیکی است که فرهنگ و ایدئولوژی پرولتاریا را در حوزههای ذکرشده، به گونهای متقاعدکننده تبیین نمایند. انقلاب، به عقیدهی گرامشی، کنترل فکری بر حوزهی عمومی را طلب میکرد، و مبارزهی طبقاتی تنها یک مسئله اقتصادی نبود، بلکه ماهیت فرهنگی نیز داشت.
چپ نو و مطالعات فرهنگی
گرامشی هرگز مجال نیافت تا استراتژی انقلابی با دقت تدوینشدهاش را به مرحلهی عمل درآورد. هنگامی که او در سال ۱۹۳۷ درگذشت، «ایل دوچه» (موسولینی) حکومتی فاشیست و کاملاً مسلط در ایتالیا پایه گذاشته بود، و یک همپیمان قدرتمندتر نیز به او پیوسته بود: آدولف هیتلر و حزب نازی. ویرانی عظیم جنگ جهانی دوم برای امکانپذیری تصور جامعهای نوین ضروری بود. متون گرامشی در آن پندار جدید نقشی اساسی ایفا کردند.
گزیدهای ویرایششده از «دفترهای زندان» او در دههی ۱۹۵۰ به زبان ایتالیایی انتشار یافت و حیات طولانی و پرثمری را به عنوان متنی در گردش در محافل روشنفکری مارکسیستی آغاز کرد، که عمیقاً بر نسلهایی از روشنفکران و پژوهشگران دوران جنگ سرد تأثیر گذاشت. بخشهایی از آن که به زبانهای دیگر ترجمه شدند، زمینه را برای بازنگری کلی در مارکسیسم-لنینیسم شورویگرایانه فراهم آوردند، و هنگامی که ترجمهی انگلیسی این دفاتر در سال ۱۹۷۱ منتشر شد، تأثیر جهانی آن بسیار گسترده بود. نظریهی گرامشی به روشنفکران و پژوهشگران امکان داد تا از استالینیسم و جزماندیشیهای خشک آن فاصله گیرند و گونهای از مارکسیسم را شکل دهند که در آن فرهنگ صرفاً نتیجهی روابط قدرت اقتصادی تلقی نمیشد و فرهنگ عامه و هنر به موضوعاتی مشروع برای تحلیل و راهبرد سیاسی بدل گشتند. این تحول، که اغلب چپ نو نامیده میشود، اشکال جدیدی از تاریخنگاری را پدید آورد (که در آثار افرادی چون ای.پی. تامپسون متبلور شد) و تأثیری مستقیم بر شکلگیری مطالعات فرهنگی گذاشت. علاوه بر این، تأکید بر ایدئولوژی در نظریهی هژمونی گرامشی عمیقاً بر آنچه اکنون به عنوان تحلیل گفتمان انتقادی شناخته میشود، اثر گذاشت؛ به طوری که پژوهشگرانی مانند نورمن فرکلاف به دنبال یافتن تأثیرات پنهان قدرت گفتمانهای مسلط در سیاست، بازاریابی، آموزش و غیره بودند. به طور کلی، گرامشی را میتوان بنیانگذار فراسیاست (metapolitics) به عنوان حوزهای از تحلیلهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی دانست: یعنی توجه به نبرد ایدهها و ارزشها که در قلب فرایند اجتماعی-فرهنگی و سیاسی جای دارد. و این، به وضوح، ما را به فضای آنلاین میکشاند.
آنلاین با گرامشی
این روزها در تحلیل سیاسی، بدون نگاهی دقیق به چگونگی تبلور فراسیاست در بحثهای بیپایان آنلاین و اشکال گوناگون کنشگری، کاری از پیش نمیرود. اصطلاحی که اغلب برای توصیف این بحثها و کنشگریها به کار میرود، «جنگهای فرهنگی» است، و طنین گرامشیایی این اصطلاح خود گواه مطلب است. جنگهای فرهنگی از طریق طیف گستردهای از فناوریهای نشانهشناختی قدیمی و جدید، از جمله میمها، ترولینگ، طعنه و کنشگری الگوریتمی، پیش میروند. این جنگها با بهرهبرداری از تمام قابلیتهایی که زیرساخت آنلاین ارائه میکند، در تلاشند تا جهت اصلی افکار عمومی را تغییر دهند.
چنین جنگهای فرهنگی دیجیتالی، نمونههای بارزی از مبارزه برای هژمونی محسوب میشوند که در «دفترهای زندان» گرامشی تبیین شده است، و تردیدی نیست که گرامشی از کارایی این مبارزات برای هژمونی در عصر دیجیتال شگفتزده (و شاید نگران) میشد. به نظر میرسد استراتژیستهای سیاسی و بازاریابان برجسته، نظریههای انقلابی گرامشی را تمام و کمال درک کرده و با دقت فراوان آنها را به کار میبندند. میتوان گفت که گرامشی امروز بیش از هر زمان دیگری به درک ما از جامعه نزدیک است. و در حالی که نفوذ گرامشی پیشتر عمدتاً به جناح چپ طیف سیاسی محدود میشد، اکنون این نفوذ فراگیر گشته است. پوپولیستهای راستگرا با خرسندی خود را به معنای گرامشیایی «انقلابی» مینامند، و پیامشان به لحاظ فرهنگی با دقت ساخته میشود، به عنوان یک چهرهی فرهنگی که دیدگاهها، تصاویر و الگوهای گفتمانی را برای مخاطبان گستردهای پخش میکند. اصطلاح فراگیر دیگر، «اینفلوئنسرها»، نیز مستقیماً به گرامشی اشاره دارد: اینفلوئنسرها قرار است تأثیرات فرهنگی بر مخاطبان انبوه ایجاد کنند. گرامشی بدون شک با رضایت سر تکان میداد، هنگامی که در حساب اینستاگرام خود گشت و گذار میکرد.
ما در عصر گرامشی زندگی میکنیم، و کسانی که گمان میکنند نظریهپردازی از اواخر دههی ۱۹۲۰ و اوایل دههی ۱۹۳۰ نمیتواند برای درک وضعیت کنونی ما مرتبط باشد، متوجه اشتباهشان خواهند شد.
منبع:
Blommaert.Jan, "Why Gramsci's ideas are still relevant", Diggit, 2019.