در اهمیت شهلا بودن

در اهمیت شهلا بودن

یادداشتی درباره‌ی «اعتراف‌باز» اثر شهلا زرلکی

نوشته‌ی اسدالله امرایی

 

عنوان یادداشت را از اسکار وایلد گرفته‌ام. از کتاب «در اهمیت ارنست بودن» که معنای مستتر اسم در اهمیت صادق بودن و صداقت است و به روایت بازجوها النجات فی‌الصدق. گرچه واقعاً در صدق نجاتی نیست. شاید چون صاحب آن نوشته همه را گناهکار می‌داند -حتی اگر خلافش ثابت شود- قصدش نجاتِ صادق از زندگی کردن است!

روزنامه‌نویسی به معنای خاطره‌نویسی و ثبت وقایع دست اول در میان طبقات مسلط و بعدا ادبای  ایرانی، از مهم‌ترین دست‌آوردهای مواجهه با مظاهر مدرنیته در ایران، از عصر قاجار شروع می‌شود. اما مهم‌تر از آن انتشار این خاطرات است که در فضای بسته‌ی جامعه اعتبار منِ فردی را در برابر هویت جمعی و تصویر برساخته‌ی آبروداری و حفظ اسرار خانواده یا فرد بالا می‌برد. شاید نکته‌ی جالب این خاطره‌نگاری‌ها و ادبیات اعترافی جابه‌جایی پایگاه طبقاتی خاطره‌نگاران است که از طبقه‌ی مسلط و حاکمان بی‌سواد -به ضرب و زور پول و موقعیت برتر سیاسی- به طبقه‌ی متوسط  رسیده است. شبکه‌های اجتماعی و فضای اسماً مجازی که این روزها واقعی‌تر می‌نماید، سنجه‌هایی در زمینه‌ی ارزش‌گذاری جایگاه خاطرات در ادبیات  فراهم می‌آورند که بیشتر به درد محققان و منتقدان ادبیات بخورد. لابد به همین علت است که بسیاری از خاطرات شفاهی مکتوب شده‌ی این روزها منبع قضاوت‌های تاریخی در مورد ادبا قرار می‌گیرد. اما روایت دست اول و اعترافی هرچه که باشد در پرتو افکندن فضای خصوصی و به عرصه‌ی عمومی کشاندن آن است.

‏نگارش خاطره، شهامتی درخور می‌طلبد. نوشتن از روزگار، حتی اگر تنها به تجربه‌های شخصی محدود شود، گاه مخاطره‌آمیز است؛ به دلیل ماهیت افشاگرانه‌ی خاطره‌نگاری. اما نوشتن، قدرتی نهفته دارد؛ نیرویی برای به چالش کشیدن روایت‌های رسمی. همواره خواندن خاطرات و واگویه‌های شخصی، نامه‌نگاری‌ها، عشق و عاشقی اهالی ادبیات، هنر، سیاست، ورزش و ... برای طیف وسیعی از خوانندگان جذاب بوده است. اما فرم اعتراف، گونه‌ی متفاوتی‌ست که جذابیت هر اثری را چند برابر می‌کند. در ایران به علت اینکه سنت روزنامه‌نویسی به معنی ثبت خاطرات دست اول نداشته‌ایم  هنوز این ژانر یا گونه‌ی ادبی جا نیفتاده است. فرمی که در قالب رساله، مقاله، جستار، خودنگاره و رمان، لحظه‌ها، رفتار و دقایق پنهان مانده‌ای از زیست و زمانه‌ی نویسندگان‌شان را آشکار می‌کند:

 «هیچ‌وقت آدم‌های فعال و پرانرژی را نفهمیده‌ام. همان‌ها كه به اندازه‌ی كافی پول دارند تا نمیرند از گشنگی اما باز از كله‌ی صبح تا شب سگ‌دو می‌زنند تا دوزار بیشتر توی بانك ذخیره كنند و مفصل استخوان زانو را زودتر اوراق كنند و زودتر بمیرند. من آدم تنبلی هستم و برای انجام دادن كارهای عادی روزانه‌ام به انگیزه‌های قدرتمندی از جنس عشق و این دری‌وری‌ها نیاز دارم كه آن هم به ندرت فراهم می‌شود. برای همین اغلب در جست‌وجوی انگیزه، برای انجام دادن امور روزمره حتی به دردسر می‌افتم و توهم عاشقی می‌زنم. اگر در شبانه‌روز حداقل بیست‌وپنج بار به خودم تلقین نمی‌كردم كه تو نویسنده‌ای و باید بنویسی (كدام باید ابله!) هیچ‌وقت چیزی نمی‌نوشتم و خوشبخت و راضی زندگی‌ام را می‌كردم.»

کتاب «اعتراف‌باز» نوشته‌ی «شهلا زرلکی» در هجده فصل شاید یکی از یگانه‌ترین و نمونه‌ترین‌ها در میان آثار منتشر شده در ژانر اعترافات در بستر ادبیات فارسی باشد. شهلا زرلکی در مقام راوی رو به خواننده‌اش چنان از خودش می‌گوید که انگار دوستی صمیمی و یک‌دل نزدیکش نشسته است. همین فرم روایی باعث می‌شود که اعتراف‌باز در عین قطعه قطعه بودن، به بهترین نحو ارتباط فصل‌ها را با یکدیگر حفظ کند و اثری یکپارچه پیش روی خواننده بگذارد. اهمیت اعتراف‌باز زمانی بیشتر به چشم می‌آید که در جامعه‌ای با سنت‌های زن ستیزانه ظاهر شود. جامعه‌ای که در نهادهای رسمی‌اش تا جایی پیش می‌روند که لایحه‌ی منع خشونت علیه زنان دولت در مجلس سانسور می‌شود و عنوانش را می‌گذارند حفظ کرامت زنان و خانواده. آشی که آنقدر شور می شود که آشپز دیگ آش را می ریزد کف خیابان. زنده‌یاد محسن سلیمانی می‌گفت با حسن تعبیر می‌خواهند اصل ماجرا را انکار کنند.

نویسنده از همان ابتدای کتاب -از تقدیم‌نامچه گرفته تا اقتراح‌های پراکنده در متن- مشخص است که قرار گذاشته آدمی باشد که خواننده را گام به گام به دنبال خود بکشاند. زنی کتابخوان که کتاب می‌خواند تا زندگی کند و کتاب در زندگی‌اش نقش دارد. کتاب را با «تقدیم به خودم با عشق و نفرت» آغاز می‌کند. هرچند کتاب را شوخی با گونه‌ی ادبیات اعترافی می‌نامد اما مشخص است در پی این نوشتن‌ها قصد به چالش کشیدن باورهای عمومی را دارد:

«انتقام می‌گیریم. لال می‌شوم، سکوت به‌صرفه‌ترین روش تنبیه آدم‌هاست. انرژی از آدم نمی‌گیرد، برعکسِ اعتراض و حاضر جوابی. صدایی توی سرم حرف میزند: « صدایت را از آن‌ها بگیر. دلقک بازی‌ات را از آن‌ها بگیر. از آبروبرها. از زورگوها. نوار ضبط نباش. خاموش شو. نگاه کن که چه‌طور سر شام در سکوت سنگین خفه‌کننده و لا‌به‌لای صدای ترسناک مجری اخبار، سرفه می‌کنند و قاشق به بشقاب ملامین می‌کشند و آروغ می‌زنند. حقشان است. چیزهای بهتر و حرف‌های خنده‌دارتر و یواشکی‌تر را برای خودت نگه دار. گنجی که فقط مال خودت است و کسی از وجودش خبر ندارد. حتی مچ‌گیر هم نمی‌تواند پیدایشان کند. چون توی کله‌ی گنده‌ی تو پنهان شده‌اند. اعتراف می‌کنم که گاهی رنج طاقت‌فرسای سکوت را به جان خریده‌ام تا دیگری را شکنجه کنم. چون خوب می‌دانم هیچ چیز عذاب‌آورتر از حضور سنگین سکوت نیست. خوبی سکوت این است. نه زحمت دارد نه مثل کشو قفل می‌خواهد، همه چیز تویش جا می‌شود.»

 

ارسال نظر
  • - نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.
  • - لطفا دیدگاهتان تا حد امکان مربوط به مطلب باشد.
  • - لطفا فارسی بنویسید.
  • - میخواهید عکس خودتان کنار نظرتان باشد؟ به gravatar.com بروید و عکستان را اضافه کنید.
  • - نظرات شما بعد از تایید مدیریت منتشر خواهد شد
(بعد از تائید مدیر منتشر خواهد شد)